دانشگاهه داریم

تاریخ کتبی و خاطرات دانشگاه امام صادق علیه‌السلام

دانشگاهه داریم

تاریخ کتبی و خاطرات دانشگاه امام صادق علیه‌السلام

۷۰ مطلب با موضوع «خاطرات پل مدیریت» ثبت شده است

کشیده حاجی مباشری + فیلم

مدیر وبلاگ | سه شنبه, ۳۱ فروردين ۱۴۰۰، ۰۷:۵۲ ب.ظ | ۰ نظر

استاد حاجی مباشری
تا حالا از حاج آقای #مباشری #یک_کشیده_دوستانه خورده‌ای؟

اردوی ضیافت رضوی بود. سال 1398. نماز صبح شب قدر رو خونده بودم. پیامک اومد: «حاج آقای مباشری، صحن #قدس، الآن»
سریع خودم رو به حلقه بچه‌ها رسوندم.
شرح حدیث می‌کردند که اغتنم خمسا قبل خمس...
....
-حالا که جوانید، عاشق اردو هستید ... این‌طور نیست؟!
- (یکی از بچه‌ها): نه
-(جواب قاطع حاجی مباشری): یک کشیده دوست داشتنی!

فیلمش را ببینید. (8 مگ)

حاجی مباشری از مبارزان انقلاب اسلامی و یاوران آیت الله محمدرضا مهدوی کنی در مدیریت دانشگاه امام صادق علیه السلام است. او سالها معاون دانشجویی این دانشگاه است. بی شک در سالهای اخیر او به عنوان استاد دوست داشتنی اخلاق دانشگاه از نعمتهای الهی مورد توجه دانشجویان بوده است.

  • مدیر وبلاگ

ضیافت رضوی رمضانی در مشهد + فیلم

مدیر وبلاگ | دوشنبه, ۳۰ فروردين ۱۴۰۰، ۰۷:۱۷ ب.ظ | ۰ نظر

#ضیافت_رضوی
دومین سالیست که از سفر ۱۰ روزه ماه رمضونی مشهد بی‌نصیبیم. دلمان تنگ شده برای #سینه‌زنی بعد از نماز صبح در #ایوان_مقصوره جلوی آقا. دور هم حدیث بخوانیم، گنبد و کتیبه‌ها را نگاه کنیم و از معنویت فضا نور بگیریم.
باز دوباره دم بگیریم:
#یا_خامس_آل_الله
من بی تو بی تابم بی تابم من
دلتنگ و بی تاب مهتابم من
تویی که دریایی دریایی تو
من بی تو مردابم مردابم من
علمت علم عشق حرمت حرم الله
یا سیدنا المظلوم لبیک یا ثارالله
چه عالمی داره این شیدایی!
من مست و مجنون و تو لیلایی
میون دربارت ناچیزم من
عالم همه عبد و تو مولایی
من بی تو هرگز هرگز
من بی تو معاذالله
من بیعت کردم با تو
لبیک یا ثارالله
حسین..
(فیلم سینه زنی در ایوان مقصوره صحن گوهرشاد با مداحی برادر صادق جاودان کد 93 معارف اسلامی و اقتصاد- 3 مگ)
-----
نوشته https://www.instagram.com/a_h_aviny :
ماه مبارک امسال (1398) ۱۰ روز مهمون امام رضا (ع) و شهید جواد محمدی بودیم.
دم همه ی رفقایی که زحمتای این اردو رو کشیدن گرم.
از پشتیبانی و تدارکات که برا این جماعت افطاری و سحری آماده میکردن بگیر تا اونایی که آروم و بدون شولوغ کاری ظرفای این ۷۰ _۸۰ نفرو میشستن.
__________

اگه تو جایگاهی هستید که یه عده رو اردو می‌برید حتما یه #شهید_محوری برا اردوتون مشخص کنید .
حتی اگه تو اون اردو هیچ‌کودومتون حواستون به اون شهید نباشه ، اون شهید حواسش به همتون هست که یه وقت بهتون بد نگذره

----

عکس دست جمعی سال 1398

عکس تکی دانشجویان دانشگاه امام صادق علیه السلام در حرم رضوی

  • مدیر وبلاگ

سوره واقعه با صدای استاد محسن داوری

مدیر وبلاگ | يكشنبه, ۲۹ فروردين ۱۴۰۰، ۰۷:۳۱ ب.ظ | ۰ نظر

#بشنوید
به یاد دلتنگی غروب‌ها
قرائت سوره #واقعه، مسجد دانشگاه، سال ۱۳۸۲
با صدای استاد #محسن_داوری (حقوق ۸۰ از سلماس، استاد تجوید دانشگاه)
این سوره واقعه برای ما امام‌صادقی‌ها واقعاً چیز دیگری است. بارها شده است تو اتوبوس تو اردوها از حفظ هم‌خوانی کردیم. شب‌های #هویزه بعد از یک روز خادمی تو مزار یا شب‌های #جهادی بعد از یک روز پر از کار...

دم افطار گوش کنید. حس بهتری دارد. دعا هم فراموش نشود!
#بازنشر
#خاطرات و عکس‌های خاطره‌انگیز خود را برای ما بفرستید: https://ble.ir/abdolah
خاطرات پل مدیریت
ble.ir/join/ZWI3ZmY2Zj

برای دریافت فایل صوتی mp3 این سوره با نوای گرم برادر محسن داوری اینجا را تلیک کنید.

  • مدیر وبلاگ

خاطره وحید جلیلی از روز شهادت شهید سید مرتضی آوینی

مدیر وبلاگ | شنبه, ۲۱ فروردين ۱۴۰۰، ۱۰:۵۸ ق.ظ | ۱ نظر

به یاد سید شهیدان اهل قلم بسیجی مهندس #مرتضی_آوینی

این خاطره تلخ را من زیاد گفته‌ام.
 ۲۰ فروردین ایشان که شهید شد، یادم است که ما در دانشگاه در خوابگاه مشغول ناهار بودیم که اخبار ساعت ۲ خبر را اعلام کرد. با یکی از دوستان در اتاق مسئول #واحد_فرهنگی بسیج آمدیم که پارچه‌ای سیاه بده تا در #تابلو_اعلانات بسیج بزنیم.

مسئول واحد گفت مگر چه شده؟
گفتیم آوینی شهید شده است.
به ما نگاه کرد و گفت آوینی؟!
گفتیم سردبیر مجله سوره.
گفت سوره؟!
گفتیم نویسنده آینه جادو،
گفت آینه جادو؟!
در نهایت گفتم روایت فتح را که نگاه کرده‌اید یکی بود صدای گرم و دلنشینی داشت او آوینی بود!
گفت: اِاِاِ... خدا بیامرزدش. خیلی صدایش خوب بود!

یک ساعت بعد آمد و دید ما خیلی تابلوی بسیج را شلوغ کرده‌ایم. نگاه عاقل‌ اندر سفیه به ما کرده و گفت آوینی مگر که بوده است؟

این برادری که می‌گویم یکی از مخلص‌ترین دوستان ما در دانشگاه بود و مسئول واحد فرهنگی بسیج دانشجویی دانشگاه امام صادق (ع) در تهران بود. اسم آوینی را تا روز شهادتش نشنیده بود. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل. دیگر ببینید در بسیج محلات شهرستان‌ها چه خبر بوده است. یعنی فعال‌ترین و مؤثرترین سردار فرهنگی ما در زمانی که در عرصه فرهنگ شمشیر می‌زد، برای اکثر قریب به اتفاق ما ناشناخته بود.

فردا صبح که به تشییع جنازه رفتیم و  بچه‌ها اعلام کردند که رهبری را دیدیم، آنجا خیلی از ما فهمیدیم که شهید آوینی چه کسی بوده که رهبری شخصاً به تشییع جنازه‌اش آمده است...

#خاطره #وحید_جلیلی از روز شهادت مرتضی آوینی

#خاطرات و عکس‌های خاطره‌انگیز خود را برای ما بفرستید: @hdarvishi
خاطرات پل مدیریت
ble.ir/join/ZWI3ZmY2Zj

  • مدیر وبلاگ

درس آن کارگر

مدیر وبلاگ | دوشنبه, ۱۶ فروردين ۱۴۰۰، ۱۰:۵۹ ق.ظ | ۰ نظر

#خاطره
۱۳۹۷/۱۲/۵
امروز یکی از #کارگران ساده دانشگاه در مسجد قبل از نماز ظهر کنار من #نماز میخواند. نمازش که تمام شد، رو به من کرد و با غمی صمیمی گفت:
ما ساعت ۵ صبح از خانه با سرویس دانشگاه راه می‌افتیم و بعد از طلوع آفتاب به دانشگاه می‌رسیم. من نمیتوانم نماز صبحم را بخوانم، راننده نگه نمی‌دارد و نمازم قضا می‌شود. بعد با قاطعیتی معنوی ادامه داد: می خواهم بروم رئیس دانشگاه را ببینم و بگویم که دستور دهد بین راه راننده نگه دارد‌!

چه تلنگری بود به من! عظمت دغدغه اش حقارت غرور مرا با آن نماز صبح های با کسالت خرد و نابود کرد. من کجا هستم و آنهایی که فکر میکنم جایی نیستند کجا؟!


وَ شَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَراهِمَ مَعْدُودَةٍ وَ کانُوا فیهِ مِنَ الزَّاهِدین

  • مدیر وبلاگ

چگونه چراغ اتاق را خاموش کنیم؟!

مدیر وبلاگ | سه شنبه, ۷ بهمن ۱۳۹۹، ۱۲:۰۵ ق.ظ | ۱ نظر

#زندگی_دانشجویی

چگونه چراغ اتاق را خاموش کنیم؟!

دیروقت بود. همه‌مان دراز کشیده بودیم که بخوابیم ولی چراغ روشن مانده بود. بله! درست فهمیدید هیچ کس حاضر نبود بر جاذبه نیوتن غلبه کند، برخیزد و آن نور نحس ادیسونی را بکشد! البته هر کدام به سهم خودمان تلاش کردیم چیزی پرتاپ کنیم شاید بخورد به کلید و چراغ خاموش شود. نشد.

شرایط سختی بود. همیشه در سختی‌ها خلاقیت‌ها شکوفا می‌شود. راه حل ما البته ساده بود: یک تماس کوتاه با یکی از بچه‌های اتاق بغل. نه! وقتی اومد، بهش نگفتیم چراغ را خاموش کند. نظرش را درباره یک موضوع علمی جویا شدیم. چند دقیقه گپ زدیم و نهایتاً خداحافظی کردیم و گفتیم حالا که داری می‌ری، چراغ را هم خاموش کن!

وقتی به هدف رسیدیم، خیلی خندیدیم!

از فردا که واقعیت را گفتیم تا چند روز با ما حرف نمی‌زد.
#دلتنگ_خوابگاه

#خاطرات و عکس‌های خاطره‌انگیز خود را برای ما بفرستید: @hdarvishi
خاطرات پل مدیریت
ble.ir/join/ZWI3ZmY2Zj

  • مدیر وبلاگ

از پل مدیریت تا بیت رهبری: من و مرثیه‌های اهری

مدیر وبلاگ | دوشنبه, ۲۹ دی ۱۳۹۹، ۱۲:۰۵ ق.ظ | ۰ نظر

از پل مدیریت تا بیت رهبری
من و مرثیه‌های اهری

سال‌اولی که بودم، فهمیدم #حاجی مهدوی (ره) مجزا از #هیئت میثاق با شهدا مجالس سالانه خودشان را در آخر صفر و #فاطمیه دوم با مداحان و سخنرانان معروف دارند. آن شب، جلسه بعد از اقامه نماز شروع شد. وقتی قرائت قرآن تمام شد، انتظار داشتم سخنران معروف بره بالا ولی اعلام کردند اول آقای اهری چند دقیقه روضه‌خوانی می‌کنند.
با خود گفتم بهتره در این چند دقیقه بروم بیرون و چای و‌ کیک‌ بخورم که ناگهان دیدم یک روحانی مسن با لباسهای خیلی ساده وارد شد. در ذهنم مرحوم کوثری روضه‌خوان امام متصور شد. ماندم ببینم چه می‌کند. خیلی دلنشین خواند. مخصوصاً با آن لهجه شیرین ترکی. سبک کارش کاملاً سنتی بود. شعرهای پر مضمون از مرحوم آیت‌الله غروی اصفهانی؛ سرشار از گریزهای لطیف و دقیق. آذری هم خواند. عربی هم. با وجودی که من کت‌پایینی معنای ابیات را متوجه نمی‌شدم اما سوز کلامش و سادگی‌اش خیلی روی من تأثیر گذاشته بود. وقتی به جلسه نگاه کردم، دیدم واقعاً روضه‌خوانی ایشان عجیب فضا را منقلب کرده است. دل سوخته‌ای داشت. یک ربع خواند و جلسه را تحویل داد اما از آن شب در دلم ماند.
سالها می‌گذشت و حتی پس از ارتحال مرحوم مهدوی کنی، اهری پای ثابت این مجالس سنواتی بود. برایم سؤال بود چرا فقط ایشان همیشه در روضه حاج آقا مهدوی هستند؟ نمی‌دانم... شاید حاجی این روضه‌ها و این روضه‌خوان‌ها را بیشتر می‌پسندید تا اینکه دیدم امسال حاج‌آقا اهری روضه‌خوان شب آخر مجلس فاطمیه بیت رهبری هم شد...

#شما_فرستادید

  • مدیر وبلاگ

نذر علمی

مدیر وبلاگ | چهارشنبه, ۲۴ دی ۱۳۹۹، ۰۴:۳۱ ب.ظ | ۰ نظر
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • ۲۴ دی ۹۹ ، ۱۶:۳۱
  • مدیر وبلاگ

خاطرات فتنه و نه دی؛ از عاشورای 88 تا 9 دی 1388

مدیر وبلاگ | سه شنبه, ۹ دی ۱۳۹۹، ۰۲:۰۹ ب.ظ | ۰ نظر

قبل از ماجرا


هفت دی 1388 همان عاشورای فتنه 88 است. ما فکه بودیم! حدود 40 نفر از دانشجویان بسیجی دانشکده فرهنگ و ارتباطات برای اولین بار یک اردوی راهیان نور تخصصی رفته بودیم که شرح این ماجرا و بسیج دانشکده بماند. آن سال‌ها برنامه عاشورای فکه با نام سردار #سعید_قاسمی مشهور بود. شاید چند ده اتوبوس از بسیجی‌های قدیمی تهران آنجا بودند. از همان سر صبح، اخبار ناگواری از تهران می‌رسید. حال برخی از این بسیجی‌ها که سر بزنگاه کیلومترها دورتر از واقعه بودند، خیلی منقلب بود. ما هم. صبح فردا تهران بودیم. برخی استادان با زورآزمایی خیابانی مخالف بودند. می‌گفتند مردم خسته شده‌اند و نباید آن‌ها را باز هم (بعد از روز قدس و 13 آبان) به خیابان‌ها کشاند. تا اینکه برنامه تجمع 9 دی در خیابان انقلاب به طور رسمی اعلام شد. به نظرم مردم تبریز و بعضی شهرها همان 8 دی به صحنه آمدند.

روز واقعه

* اول چای!

صبح 9 دی به کلاس‌ها رفتیم. دانشگاه اعلام کرد کلاس‌های بعد از ظهر تعطیل است. حتی تدابیر لازم برای حضور کارمندان با پارچه نوشته و اسم دانشگاه امام صادق علیه‌السلام انجام شد. سر ظهر، طبق معمول، اتوبوس‌ها زود پر شدند و رفتند. من به یکی از دوستان گفتم امروز تجمع عمومی است و مردم زیاد می‌آیند. بیا اول ناهار را کامل بخوریم و بعد چای بخوریم، بعد خودمون می‌ریم تا شب تو خیابونا قدم می‌زنیم!
 

* حماسه حضور
هنوز خط بی آر تی پایانه شهید افشار-پایانه جنوب راه نیفتاده بود. سوار اتوبوسهای تجریش -انقلاب شدیم. داخل اتوبوس به طرز محسوسی چهره‌ها مذهبی و انقلابی بود. در بزرگراه‌ هم موتوری با پرچم مذهبی زیاد بود. خیلی قبل از اینکه به میدان توحید برسیم، دیدم مردم با زن و بچه در حاشیه بزرگراه در حال حرکتند. کمی بعد عملاً جاده قفل شده بود و اتوبوس جلوتر نمی رفت. پیاده شدیم و به خیل جمعیت پیوستیم.
به هزار زحمت به خیابان انقلاب رسیدیم. تازه اول دشواری بود. تراکم جمعیت در نزدیکی میدان انقلاب که در حال مرمت بود، خیلی زیاد بود.

*ماجرای یک مشت بزغاله گوساله
سخنران آیت الله علم الهدی، معاون آموزشی سابق دانشگاه ما بود. وقتی گفت «بزغاله گوساله» ما وسط میدان بودیم. هرچند «مرگ بر خاتمی و موسوی و کروبی» از برجسته‌ترین شعارهای آن روز بود، کسانی هم بودند که با شنیدن گوساله و بزغاله ناراحت شدند و رفتند! خلاصه هوا تاریک شد و برگشتیم سمت اتوبوسها در میدان توحید.
اتفاقاً حاج عطا بیگدلی هم سوار همان اتوبوس شد و گفت: «در راستای جذب حداکثری بزغاله‌ها و گوساله‌ها صلوات!»

بعد از ماجرا؛ یک موضع محکم

آقا سعید که امام جماعت مغرب و عشای مسجد دانشگاه بود، طبق معمول 10 دقیقه احکام می‌گفت. آن شب (یا شب بعد؟) ضمن تشکر از حضور گسترده دانشجویان در این مراسم تأکید کردند کسانی که به هر دلیلی از این قافله عقب ماندند و در این راهپیمایی شرکت نکردند، برای زدودن شعبه‌ای از نفاق که ممکن است در جانشان رخنه کند، یک اقدام ایجابی در جهت حمایت از ولی فقیه انجام بدهند.


از خرداد 1388 تا 9 دی 1388 بسیجیان امام خامنه‌ای 8 ماه دفاع مقدس را تجربه کردند در پاسداری از انقلاب اسلامی؛ به ویژه در فضای مجازی. یاد آن روزها بخیر.

 

  • مدیر وبلاگ

شهدای اهل کتاب؛ شهید علیرضا خانبابایی

مدیر وبلاگ | دوشنبه, ۲۴ آذر ۱۳۹۹، ۰۴:۴۴ ب.ظ | ۰ نظر

#شهدای_اهل_کتاب
تنها دلبستگی پسرم کتابهایش بود
کارت عضویت کتابخانه مسجد محل شهید علیرضا خانبابایی دانشگاه امام صادق علیه‌السلام
#شهید_علیرضا_خانبابایی خیلی اهل کتاب بود. نه‌فقط عضو #کتابخانه #مسجد محل یا دانشگاه بلکه عضو #کتابخانه_ملی هم بود. علیرضا از دانشجویان شهید دانشگاه امام صادق علیه‌السلام در دوران #دفاع_مقدس بود. 

جمعه شب (۴ مهر ۱۳۹۹) توفیق شد جمعی از دانشجویان فعلی دانشگاه به منزل شهید خانبابایی رفتند؛ همان خانه‌ای که آقا هم به آنجا رفته. به اصرار دانشجویان، مادر شهید چند جمله‌ای درباره فرزندش صحبت کرد.

مادر شهید ‌گفت: پسرم در دنیا هیچ تعلق و وابستگی‌ای به هیچ چیز نداشت، تنها علاقه و دلبستگی پسرم کتاب‌هایش بود. بعد از شهادتش هر موقع دلم براش تنگ می‌شود و می‌خواهم وجودش را حس کنم، به کتابخانه پسرم سر می‌زنم و آنجا خلوت می‌کنم. خیلی وقت‌ها عطر حضورش را لابلای کتاب‌ها و نزدیک کتابخانه‌ش هم من هم پدرش حس می‌کردیم.


www.Qafase.ir | @Qafase
با #کتاب، تازه بمانید:

  • مدیر وبلاگ