دانشگاهه داریم

تاریخ کتبی و خاطرات دانشگاه امام صادق علیه‌السلام

دانشگاهه داریم

تاریخ کتبی و خاطرات دانشگاه امام صادق علیه‌السلام

۷۰ مطلب با موضوع «خاطرات پل مدیریت» ثبت شده است

استاد فیصل العسکری درگذشت

مدیر وبلاگ | دوشنبه, ۲ آبان ۱۴۰۱، ۱۲:۲۸ ب.ظ | ۰ نظر

استاد #فیصل_العسکری به رحمت خدا رفت.

استاد فیصل العسکری استاد آموزش مکالمه زبان عربی دانشگاه امام صادق علیه السلام

اولین نیم‌سال تحصیل در دانشگاه هر پنج روز هفته با ایشان کلاس مکالمه #عربی داشتیم. هشت ساعت در هفته. چهار تا کتاب صدی الحیات را در محضر ایشان گذراندیم. هر روز یک حدیث ساده پای تخته مینوشت و توضیح میداد. به مسائل دینی و تربیتی اهمیت میداد. یک بار هم با بن غذای دانشگاه، افطار مهمانمان کرد. سرجمع شاید 10 کلمه فارسی هم از او نشنیدم. فکر کنم آن روزها آخرین نیمسال تدریسش در دانشگاه ما بود.
شادی روحش صلوات
ممنون که #خاطرات و عکس‌های خاطره‌انگیز خود را برای ما می‌فرستید: ble.ir/hdarvishiخاطرات پل مدیریتble.ir/join/ZWI3ZmY2Zj

  • مدیر وبلاگ

وقتی گزینش چشم امید مردم میشود

مدیر وبلاگ | دوشنبه, ۱۲ مهر ۱۴۰۰، ۱۰:۱۸ ق.ظ | ۰ نظر

چشم امید مردم
ساعت یک شب از بلوک۹، ساختمون #گزینش اومدم بیرون که برم سمت خونه.
راننده اسنپ وقتی که منو سوار کرد، پرسید تا الآن دانشگاه بازه؟
گفتم: آره حاجی، بازه. هنوزم بچه‌ها دارن کار می‌کنن.
گفت: چقدر خوب، چی کار می‌کنید؟ گفتم: یه پروژه تحقیقاتی سه ماهه است!
با خوشحالی گفت: آفرین، خدا حفظتون کنه. کار تحقیقاتی بکنید، این مردم چشم امیدشون به شماست.

آغاز فصل ورود ۱۴۰۰ی هاست، خداقوت خدمت همه رفقای گزینش.
بازنشر از کانال وزارت داده‌ها: ble.ir/v_mesle_vezarat

خاطرات و عکس‌های خاطره‌انگیز خود را برای ما بفرستید: ble.ir/hdarvishi
خاطرات پل مدیریت ble.ir/join/ZWI3ZmY2Zj

  • مدیر وبلاگ

دکتر پیمان جبلی رئیس سازمان صدا و سیما شد

مدیر وبلاگ | چهارشنبه, ۷ مهر ۱۴۰۰، ۰۲:۰۳ ب.ظ | ۱ نظر

چشم حاج آقا روشن!
این قسمت: دکتر #پیمان_جبلی

دانش‌آموخته کارشناسی ارشد در رشته معارف اسلامی و تبلیغ 
دانش‌آموخته مقطع دکتری در رشته فرهنگ و ارتباطات (دفاع در 1383)

از مؤسسان بسیج دانشجویی بعد از جنگ در کشور است. در دانشگاه خودمان به همراه #کاظم_جلالی، بسیج دانشجویی را تأسیس کردند. بعد از دانشگاه، جبلی در معاونت سیاسی #صدا_و_سیما که متولی اخبار شبکه های صدا و سیماست، مشغول شد. گفتگوی ویژه خبری شبکه دو، از مهم ترین ابداعات جبلی است. البته آنچه که او بنیان نهاد، با آنچه امروز می‌بینیم بسیار متفاوت است. شکل مناظره‌گر آن برنامه و بیشتر جنبه پاسخگویی مسئولین تا اطلاع‌رسانی، از خرق عادت بود که در دهه هفتاد کمتر کسی جرئت نزدیک شدن به آن را داشت.
در جنگ ۳۳ روزه، مدیر کل شبکه العالم در #بیروت بود. در اوج خفقان خبری شبکه های الجزیره و العربیه و ضعف جدی صدا و سیمای جمهوری اسلامی، العالم آنقدر قوی و خوب در دل خطر، اطلاع رسانی کرد که همه جبلی را شایسته تقدیر می‌دانستند.
در دوره معاونت رسانه‌ای شورای امنیت ملی نیز با پوشش رسانه‌ای مناسب به موضوع هسته ای، مردم را کاملا درگیر موضوع و مدافع سرسخت آن نمود.
در پست #سفیر ایران در تونس، یکی از مؤثرترین افراد در تدوین قانون اساسی #تونس بود. از دوستان نزدیک راشدالغنوشی است و تلاش گسترده او برای برقراری ارتباط وثیق و محکم کردن جای پا در اولین کشور انقلابی بیداری اسلامی، بسیاری از همتایان را شگفت‌زده کرد.
هم اکنون او معاون برون مرزی صدا و سیما می باشد.
جبلی در هر مسئولیتی که بوده، آنقدر قوی و متنفذ وارد شده که تصمیم سازی و تدبیر های او تا سال های سال در آن حوزه می درخشیده است. جبلی بی ادعا و بی سروصداست؛ اما به شدت اثرگذار، زنده و پویا.

منتشر شده در #نشریه #باغ_خرمالو، تیر ماه ۱۳۹۱

---
رهبر معظم انقلاب دکتر #پیمان_جبلی را به عنوان رئیس سازمان صدا و سیما منصوب کردند.
دعا می‌کنیم در مسئولیت جدید موفق باشند.
بسم الله الرحمن الرحیم

جناب آقای دکتر پیمان جبلّی دام‌توفیقه
با پایان یافتن دوره‌ی مسئولیت پر تلاش جناب آقای دکتر علی‌عسکری که کوشش خستگی‌ناپذیر و دلسوزانه‌ی آن مدیر مؤمن و با اخلاص را به همراه داشت، جنابعالی را که از صلاحیت دینی و انقلابی، و تخصص و تجربه‌ی طولانی در مدیریت‌های سازمان صداوسیما، و آگاهی از ماهیت و عملکرد و وظائف رسانه‌ی ملی برخوردارید، برای یک دوره‌ی پنج‌ساله به ریاست آن سازمان منصوب میکنم.
رسانه‌ی ملی، دانشگاهی برای ارتقاء سطح آگاهی و معرفت عمومی، و آوردگاهی برای مقابله با امواج خصمانه‌ی تحریف و تفتین، و آسایشگاهی برای بهره‌مندی چشم و دل همگان از جلوه‌های زیبائی و هنر، و قرارگاهی برای پراکندن امید و نشاط در فضای عمومی کشور است.
هدایت فرهنگی، تقویت روحیه و احساس هویت ملی و انقلابی، ترویجِ سبک زندگی اسلامی- ایرانی، و افزایش همبستگی ملی، در شمار اولویت‌هائی است که باید با ارتقاء سرمایه‌ی انسانی و رشد کیفی برنامه‌ها و بهره‌گیری از ابتکار و با تلاش شبانه‌روزی به آن دست یابید ان‌شاءالله.
وظیفه‌ی خود میدانم که از تلاش خستگی‌ناپذیر جناب آقای دکتر عسکری در مدت مسئولیتشان که حقاً در خور تقدیر است، صمیمانه تشکر کنم و جنابعالی را به بهره‌مندی از طرحهای بلندمدت و ناتمام دوره‌ی ایشان توصیه نمایم. توفیقات جنابعالی را از خداوند متعال مسألت میکنم.

سیّدعلی خامنه‌ای
۷ مهر ۱۴۰۰

  • مدیر وبلاگ

#عکس #یادگاری

کلاس اخلاق مسجد استاد آیت الله باقری کنی
نودوچهاری‌ها را هنوز از چهره‌ سال اولشان می‌توان شناخت!
مزیت #کلاس_اخلاق در #مسجد به نفس استاد بود.
ان‌شاءالله استاد آیت‌الله #باقری_کنی تا سالها سلامت باشند و پرتوان از معارف اهل بیت بگویند.

  • مدیر وبلاگ

خاطره میثم مطیعی از گزینش دانشگاه امام صادق علیه‌السلام

مدیر وبلاگ | جمعه, ۱۲ شهریور ۱۴۰۰، ۰۵:۱۶ ب.ظ | ۰ نظر

#خاطرات #گزینش
یکی از خاطره‌انگیزترین اتفاقات مشترک همه امام‌صادقی‌ها #سؤالات_گزینش است. اون روزی که سه نفر در برابر یک نفر نشستند و سرنوشت هفت‌ساله ما را مشخص کردند!
در این میان، گاهی سؤالات جالب‌اند و گاهی هم جواب‌ها!
مشهورترین خاطره از سؤالات گزینش هم احتمالاً سؤال برادر #میثم_مطیعی (به عنوان مصاحبه‌کننده) است از آن برادر داوطلب هیئتی:

_میثم مطیعی هم گوش می‌دی؟
_نه. از این مداح درپیتی‌ها گوش نمی‌دم.


#به_پیشنهاد_شما قرار شده سؤالات و خاطرات گزینش را به طور ویژه کار کنیم.


خاطرات پل مدیریت

 

 

  • مدیر وبلاگ

یادمانه بلوک 9 خوابگاه دانشگاه امام صادق علیه السلام

مدیر وبلاگ | جمعه, ۵ شهریور ۱۴۰۰، ۰۶:۵۷ ق.ظ | ۰ نظر

سر صبحی یاد شبهای بلوک 9 افتادم.
بلوک 9 دانشگاه امام صادق علیه السلام
راهروی دراز بیمارستانی بلوک 9 تا مدتها فرشینه (موکت) نداشت. فرهنگ استفاده از جاکفشی هم جا نمی‌افتاد و پشت در اتاقها انبوهی از کفش و دمپایی بود. در هر طبقه هم سه تا باجه تلفن سه دقیقه‌ای بود که فقط زنگ میخوردند. کلاً فضای خاص‌پسندی بود.

  • مدیر وبلاگ

روزمره/ مهمان روزهای پایان‌نامه

مدیر وبلاگ | پنجشنبه, ۴ شهریور ۱۴۰۰، ۰۶:۳۶ ق.ظ | ۰ نظر

از گرفتاری های انسان تا گرفتاری های کلاغ

این چند روز بی نهایت فشار رویم، بله دقیقا رویم بوده و هست! آمادگی مصاحبه دکتری، آزمون اسما، نوشتن پایان نامه، اتمام واحدهای خنده دار تلنبار شده از قدیم و کارهای اداری مربوط به آن و ...

الان تنها آرزویم این است که پلک بزنم و ببینم جمعه هفته بعد است! ولی ای دریغ که هر وقت نیاز داری زمان تندتر بدود، انگار از همان آن و همان لحظه، عقربه ها دست به دست هم می دهند و بنا را بر لج بازی و ریش ریش کردن روح و روان آدمی می گذارند. تا جمعه دیگر ۹ روز باقی مانده، با احتساب ۲۴ ساعت در شبانه روز و با احتساب ۶۰ دقیقه هر ساعت، معنایش این است که عقربه قدبلند این ساعتی که در اتاق نصب کرده ام باید سیییییززززززددددهههه هززززااااررر مرتبه بی خود و بی جهت دور کامل را بچرخد. واقعا باور نکردنی است!! از موقعی که شروع به نوشتن کردم فقط ۱۰ دور چرخیده و هنوز حدود ۱۲۹۰۰ دور باقی مانده!! چرا این قدر دیر می گذرد؟! باورتان بشود یا نه این چند روز حتی در خواب هم به کارها فکر می کردم، اصلا انگار دو سه هفته ای هست نخوابیدم، یعنی زمان برایم قطع نشده و کلا در حال استمرار و امتداد یک سری فعالیت ها بودم، گاهی با هوشیاری بالا و گاهی با هوشیاری کمتر... خلاصه خسته ام و کاش  می شد پناه بببرم به آغوش سفر و حسابی خستگی در کنم بی دغدغه فردا و پس فردایی که هزار هول و هراس داشته باشم.

از این ها بگذریم، امشب موقع برگشت به خوابگاه، در همین کوچه کناری، صدای غرش خون آلود گربه ای آمد، (مطمئن نیستم گربه ها توانایی غرش کردن دارند، اما به هر ترتیب من آن جا بودم و آن گربه واقعا داشت غرش می کرد!! فلاسفه بارها فرمایش کرده اند که شرط امکان، وقوع است.) و فقط ثانیه ای بعد صدای ناله و مویه های پرنده خردسالی که دل سنگ را در کسری از ثانیه مذاب می کرد بلند شد. دوست حیوان دوست ما -حسن- جستی زد و به گربه نهیب پخی زد، خلاصه لقمه جفت وجوری که با هزار زحمت آماده اش کرده بود را انداخت و فرار کرد. اقبال بد ما پرنده نه یاکریم -به قول ما مشهدی ها موسی کوتقی- بود و نه گنجشک، بل یک بچه کلاغ سیاه بود که تپش قلبش را هم می شد دید! هر ۳ نفرمان گفتیم این چه کاری بود ما کردیم؟! نظم طبیعت را به هم زدیم! بلاخره همه حیوانات رزق و روزی دارند و می خورند و خورده می شوند، گربه که انگار زبان آدم ها را می فهمید و می دید که مناسبات به نفعش رقم خورده، دوباره سروکله اش پیدا شد و نیم نگاهی به کلاغک قصه ما که حالا در دستان دوستمان حسن بود، انداخت.... اما ای دریغ که انسان، حیوانی بس غیرقابل پیش بینی است! عقل مان دستور می داد ولی تن و بدنمان هیچ جوره اطاعت نمی کرد که کلاغک بیچاره را تقدیم آن گرگ گربه سیما و کفتارخو کنیم. اما اگر نگهبان خوابگاه پرسید چیست چه بگوییم؟! بگوییم می خواهیم کلاغ بزرگ کنیم؟! به هر حال در طول مسیر به جوانب مختلف کارمان فکر کردیم و ایده های مختلف را اندازبرانداز کردیم، حتی به دنبال چند تا کرم کوچک بودیم تا کلاغک بخورد و از گرسنگی نمیرد، نمی دانم چرا خورده شدن کرم توسط کلاغ  اصلا ناراحت کننده نیست و به هیچ جای ما حتی به هیچ جای این دوست حیوان دوستمان حسن نیز نمی باشد، اما خورده شدن کلاغ توسط گربه را برنمی تابیم، نمی دانم شاید کرم ها خیلی حیوان های خوبی نیستند یا شاید چون گربه های سیاه همان‌ انسان ها و اجنه گناهکار و ظالمی هستند که تبدیل به گربه شده و همان بهتر که بروند بمیرند....

خلاصه که کلاغ کوچولو الآن در تراس اتاق ماست و صدای واغ واغش پدر ما را درآورده، لیاقتش همان بود که می گذاشتیم گربه نوش جانش کند، اه.
(منبع: رهیافت فرهنگ)

  • مدیر وبلاگ

خدا لعنتت کنه!

مدیر وبلاگ | چهارشنبه, ۳ شهریور ۱۴۰۰، ۰۶:۰۳ ق.ظ | ۱ نظر

بعضی بچه‌های امام صادق بودند، من هر موقع میدیدمشون به شوخی لعنشون میکردم! (یه سبک در لهجه آبادانی است! خدا لعنتت کنه یعنی خدا شیطان را لعنت کنه!) میگفتم خدا لعنتت کنه! چرا اومدی امام صادق؟! اومدی اینجا، شدی حجت خدا! فردای قیامت تو میشی حجت علیه ما که این هم امام صادق بود تو هم بودی! ببین این چطور بود و تو چطور بودی! 

استاد محمدرضا حکیمی هم از این دست آدم ها بود، بودنش اتمام حجت بود برای ما. فردای قیامت با همین استاد حکیمی بیچاره مان میکنند، میگویند حکیمی بود، تو هم بودی... خدا لعنتت کنه...

دکتر عطاءالله بیگدلی

  • مدیر وبلاگ

خدا رحمت کند مرحوم فیض الله صفری را

مدیر وبلاگ | سه شنبه, ۲ شهریور ۱۴۰۰، ۰۷:۱۹ ق.ظ | ۱ نظر

بسم الله الرحمن الرحیم
مرحوم فیض الله صفری کارمند خدوم معاونت دانشجویی دانشگاه امام صادق علیه السلام
إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ

با کمال تأسف، باخبر شدیم همکار گرامی جناب آقای «فیض الله صفری» در آخرین روز کاری خود، دار فانی را وداع گفت و به دیدار معبود شتافت. این ضایعه دردناک را به اساتید، همکاران و دانشجویان دانشگاه و خانواده محترم ایشان تسلیت عرض نموده و از خداوند متعال برای آن مرحوم، علوّ درجات و برای بازماندگان، صبر و اجر مسئلت می‌نماییم.

شادی روح ایشان فاتحه مع الصلوات

----

شاید یک روز همین خادمان بی‌ادعای دانشگاه را در برابرمان قرار بدهند و بگویند «فلانی هرچه در توان داشت، انجام داد. تو چه کردی؟»

خاطرات و عکس‌های خاطره‌انگیز خود را برای ما بفرستید: ble.ir/hdarvishi
خاطرات پل مدیریت
ble.ir/join/ZWI3ZmY2Zj
-----
خدا بیامرزه مرحوم صفری رو.
حقیقتا ناراحت شدم. بسیار مرد مهربون، با خدا و دلسوزی بودند.
یادمه سفر آخر اربعین که آماده میشد با کارمندای دانشگاه بره کربلا، به من گفت: «بلدی وصیت نامه چجوری بنویسم؟ آخه میگن قبل سفر باید وصیت کنی.» 

  • مدیر وبلاگ

فلسفه #عیدی آیت‌الله در روز میلاد امام حسن مجتبی

مدیر وبلاگ | چهارشنبه, ۸ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۱۰:۳۳ ق.ظ | ۰ نظر

فلسفه #عیدی آیت‌الله در روز میلاد امام حسن مجتبی

دوره ما مرحوم آیت‌الله مهدوی کنی بین الصلاتین ظهر و عصر حدود یک ساعت در مسجد دانشگاه امام صادق علیه السلام صحبت می‌کرد! البته توصیه کلی #حاجی این بود که تو ماه #رمضان به زیردستهاتون سخت نگیرید و باهاشون مدارا کنید. از همین رو، بسیاری از استادان در کلاسهای درس هم واقعاً در ماه رمضان کوتاه می‌آمدند و می‌شد یک دل سیر در کلاسشان بخوابیم! موضوع صحبت سرظهر حاجی بیشتر مذهبی بود تا موضوعات روز و سیاسی اما دلبستگی حاجی به امام اینقدر زیاد بود که در همین بحثها هم خیلی از #امام یاد می‌کرد. مثلاً نظر فقهی امام خمینی را مطرح می‌کرد درحالیکه عمده مخاطبان مقلدان رهبری (و دیگر مراجع حاضر) بودند. این سالهای آخر که ماه #رمضان در #تابستان بود، استقبال از جلسات ظهر هم کم بود. #کارمندان هم عجله داشتند تا با سرویس ساعت 2 بروند خانه. شرایط رفاهی و هزینه‌های زندگی تابستانی هم نمی‌صرفید دانشجویان زیادی در ماه رمضان در دانشگاه بمانند. اما همین که نیمه رمضان میشد، به نحو عجیبی همه می‌آمدند عیدی میلاد امام حسن (ع) را بگیرند. مسجد پر میشد. مبلغش زیاد نبود. باید یک چیزی می گذاشتیم رویش تا بتوانیم یک ضیافت افطار در باغچه های فرحزاد داشته باشیم! اما انگیزه‌های حضور زیاد بود.
حاجی به #امام_حسن خیلی علاقه داشت. هم برای شهادتش مراسم سنواتی برگزار میکرد هم برای ولادتش. میگفت امشب دست پر به خانه برگردید تا اعضای خانواده هم بپرسند چه خبر است؟ بگذارید شیرینی این میلاد در یاد همسر و فرزندانتان بماند. این نگرش تربیتی حاجی در زدودن غربت و مظلومیت از امام حسن ستودنی بود.

شادی روح استادمان مرحوم آیت‌الله محمدرضا مهدوی کنی صلواتی هدیه کنید.


خاطرات پل مدیریت
ble.ir/join/ZWI3ZmY2Zj

  • مدیر وبلاگ