دانشگاهه داریم

تاریخ کتبی و خاطرات دانشگاه امام صادق علیه‌السلام

دانشگاهه داریم

تاریخ کتبی و خاطرات دانشگاه امام صادق علیه‌السلام

۱۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «گزینش دانشگاه امام صادق علیه‌السلام» ثبت شده است

وقتی گزینش چشم امید مردم میشود

مدیر وبلاگ | دوشنبه, ۱۲ مهر ۱۴۰۰، ۱۰:۱۸ ق.ظ | ۰ نظر

چشم امید مردم
ساعت یک شب از بلوک۹، ساختمون #گزینش اومدم بیرون که برم سمت خونه.
راننده اسنپ وقتی که منو سوار کرد، پرسید تا الآن دانشگاه بازه؟
گفتم: آره حاجی، بازه. هنوزم بچه‌ها دارن کار می‌کنن.
گفت: چقدر خوب، چی کار می‌کنید؟ گفتم: یه پروژه تحقیقاتی سه ماهه است!
با خوشحالی گفت: آفرین، خدا حفظتون کنه. کار تحقیقاتی بکنید، این مردم چشم امیدشون به شماست.

آغاز فصل ورود ۱۴۰۰ی هاست، خداقوت خدمت همه رفقای گزینش.
بازنشر از کانال وزارت داده‌ها: ble.ir/v_mesle_vezarat

خاطرات و عکس‌های خاطره‌انگیز خود را برای ما بفرستید: ble.ir/hdarvishi
خاطرات پل مدیریت ble.ir/join/ZWI3ZmY2Zj

  • مدیر وبلاگ

خاطره میثم مطیعی از گزینش دانشگاه امام صادق علیه‌السلام

مدیر وبلاگ | جمعه, ۱۲ شهریور ۱۴۰۰، ۰۵:۱۶ ب.ظ | ۰ نظر

#خاطرات #گزینش
یکی از خاطره‌انگیزترین اتفاقات مشترک همه امام‌صادقی‌ها #سؤالات_گزینش است. اون روزی که سه نفر در برابر یک نفر نشستند و سرنوشت هفت‌ساله ما را مشخص کردند!
در این میان، گاهی سؤالات جالب‌اند و گاهی هم جواب‌ها!
مشهورترین خاطره از سؤالات گزینش هم احتمالاً سؤال برادر #میثم_مطیعی (به عنوان مصاحبه‌کننده) است از آن برادر داوطلب هیئتی:

_میثم مطیعی هم گوش می‌دی؟
_نه. از این مداح درپیتی‌ها گوش نمی‌دم.


#به_پیشنهاد_شما قرار شده سؤالات و خاطرات گزینش را به طور ویژه کار کنیم.


خاطرات پل مدیریت

 

 

  • مدیر وبلاگ

کدام خربزه کدام هندوانه؟

حالا خوبه به شماها هندونه و هلو دادن!
من زمستون اومدم گزینش، بهم شلغم دادن!
:)

برخی دوستان هم نوشتند که از این پذیرایی‌ها دوره اونا نبود.
یکی از دوستان هم با طرح این عنوان که «کدام خربزه، کدام هندوانه؟» نوشت:
یادمه مهم‌ترین مشکلم دستام بود که موقع #گزینش کجا بذارمشون!

در پاسخ به #سؤالات_شما مبنی بر اینکه حالا واقعاً جمع اژدها چی می‌شه، قرار است استاد درویشی مطلب کوتاهی بنویسند. اجمالاً بدانید که میشود اژدهایان!

#خاطرات و عکس‌های خاطره‌انگیز خود را برای ما بفرستید: https://ble.im/abdolah
خاطرات پل مدیریت

 

 

  • مدیر وبلاگ

خاطرات گزینش دانشگاه امام صادق علیه‌السلام؛ شما کی اومدی؟!

مدیر وبلاگ | دوشنبه, ۲۴ آذر ۱۳۹۹، ۰۴:۴۱ ب.ظ | ۰ نظر

شما کی اومدی؟

خاطرات اون روز من خیلی زیاده اما یه خاطره دارم واسه دو سال پیش:
از اونجایی که سن ظاهریم کمتر از سن شناسنامه‌ایم نشون می‌ده، این اتفاق افتاد:

دو سال پیش همین ایام، ساکمو بسته بودم که برم شهرستان! نزدیکای ساعت ۴ بود؛ نزدیک مقبره که تف به ریا سلام دادم به شهدا، دو تا از پدران داوطلب‌ها صدام زدند و پرسیدند: آقا! شما مگه کی آمدی مصاحبه که الآن کارتون تموم شده؟ (بهشون گفته بودند مصاحبه فرزندانشون ممکنه تا ۷ طول بکشه.)
گفتم: من ۸ سال پیش اومدم!
انگشت حیرت به دهان گزیدندی!

#گزینش

#خاطرات و عکس‌های خاطره‌انگیز خود را برای ما بفرستید: https://ble.im/abdolah
خاطرات پل مدیریت

 

 

  • مدیر وبلاگ

جمع اژدها چی می‌شه؟ ۲

سال ۸۸ از بنده هم همین سؤال رو پرسیدند و من جواب دادم: اژدها مثل سیمرغ همیشه یه دونه بوده و جمع بسته نمی‌شه!

یه سؤال دیگه هم از من پرسیده شد:
اگر از نفر دوم یک مسابقه دو جلو بزنی، چندم می‌شی؟
منم جواب دادم: نفرات اول تا سوم یک مسابقه رو آخرش مشخص می‌کنن! پس جلو زدن از نفر دوم مسابقه دو هیچ رتبه‌ای نداره!

#گزینش

#خاطرات و عکس‌های خاطره‌انگیز خود را برای ما بفرستید: https://ble.im/abdolah
خاطرات پل مدیریت

 

 

  • مدیر وبلاگ

جمع اژدها چی می‌شه؟

چند سال پیش یکی از دانشجویان سال سوم دانشگاه جلوی مسجد من رو دید و گفت:

مصاحبه دوم من با شما بود. از من پرسیدید «جمع اژدها چی می‌شه؟» منم جوابش رو نمی‌‌دونستم. الآن سه ساله این سؤال تو ذهنمه! می‌شه بگید جمع اژدها چی می‌شه؟:joy:

بهش گفتم اگر همون موقع هم پرسیده بودی، بهت می‌گفتم :joy::joy:
و بعد گفتم!

#گزینش


#خاطرات و عکس‌های خاطره‌انگیز خود را برای ما بفرستید: https://ble.im/abdolah
خاطرات پل مدیریت

 

 

  • مدیر وبلاگ

خاطرات گزینش دانشگاه امام صادق علیه‌السلام؛ هلو یا شلیل؟

مدیر وبلاگ | دوشنبه, ۲۴ آذر ۱۳۹۹، ۰۴:۴۱ ب.ظ | ۰ نظر

خربزه یا هندوانه؟ ۲

برای من هم اتفاق افتاد ولی تو مصاحبه دوم.
دکتر ... نشسته بود اون‌ور میز.
انتخاب سختی داشتم؛ باید بین هلو و شلیل کال یکی رو انتخاب می‌کردم.
:smile:

کلی با خودم کلنجار رفتم که به لحاظ روانشناسی و اخلاقی، انتخاب هر کدوم چه معنی‌ای می‌تونه داشته باشه!
بعدش فهمیدم دریغ از ذره‌ای اهمیت!

#گزینش


#خاطرات و عکس‌های خاطره‌انگیز خود را برای ما بفرستید: https://ble.im/abdolah
خاطرات پل مدیریت

 

 

  • مدیر وبلاگ

 

در گزینش بیشتر دقت کنیم!
#شعر #طنز دکتر #محمدتقی_محبی
 
سلام علیکم
سال‌ها پیش که با #گزینش همکاری داشتم، این طنز را سرودم و در بازدیدی که استاد مرحوم حضرت آیت الله #مهدوی_کنی ره از جلسات گزینش داشتند، در محضر ایشان هم قرائت شد که اندکی اصلاح تقدیم دوستان می‌شود:
 
باسمه تعالی
 
رسیده باز ایام گزینش
دوی با مانع و پرتاب و خیزش
 
در و دیوار تابلوهای رنگی
کف سالن علامت‌های رنگی
 
ورودی با علامتهای سبز است
نشانی از در یک باغ سبز است
 
ولی رنگ خروجی کج سلیقه
سیاه، دلگیر، چو سنگی بر شقیقه
 
هر کسی پر می‌کند، پرونده‌ای
چاله‌ای از بهر خود تو کنده‌ای
 
تک تک آن جمله‌ها در یک گروه
بر علیه او شود بحث گروه
 
هر گروهی می‌رود در یک کلاس
تا زند بر داوطلب تیر خلاص
 
یک طرف اعضای تیمی که ثلاث
سوی دیگر یک جوانک، الغیاث!
 
هر یکی در محوری پرسش کنند
دور عالم را کمی چرخش کنند
 
اتفاقات زمین و آسمان
ختم یک دوره مفاتیح الجنان
 
خون چو آید دست تو بعد از وضو؟
هم دلیل عقلی و نقلی بگو
 
هیچ دانی تو ز ارکان نظام
خوانده‌ای فتوای آیات عظام
 
گر بیافتد اختلافی زین جهت
حکم حاکم برتر است یا مرجعت؟
 
هر عزیزی که بگیرد دست خویش
ذره‌بینی تا ببیند خط ریش
 
کار بیچاره تمام است و خلاص
آخرین بار است که بیند این کلاس
 
می‌نویسد هر چه خواهد یک کتاب
دست آخر: او علیم بالصواب
 
ای عزیزان! کار را باور کنیم
هم کلاه خویش را داور کنیم
 
یاد آرید روزگاری پیش را
دوره‌ دلتنگی و تشویش را
 
آمده بودیم خود در این سرا
سر به زیر، آرام همچون بینوا
 
پس بیایید تا همه همت کنیم
در گزینش بیشتر دقت کنیم
 
بگذرد این روزگاران ای عزیز
بهر خود پرونده ماند روی میز!
 
محبی
 
#خاطرات و عکس‌های خاطره‌انگیز خود را برای ما بفرستید: https://ble.im/abdolah
خاطرات پل مدیریت

 

 

  • مدیر وبلاگ

خاطرات گزینش دانشگاه امام صادق علیه‌السلام؛ لبخند پیروزی!

مدیر وبلاگ | دوشنبه, ۲۴ آذر ۱۳۹۹، ۰۴:۴۰ ب.ظ | ۰ نظر

 

غول مرحله آخر
 
از همون «سه به یکی‌»ها بود.
یکی‌شون پرسید: چقدر صحبت‌های حضرت آقا را از سایت یا تلویزیون پیگیری می‌کنی؟
گفتم: معمولاً پیگیری می‌کنم.
گفت: مثلاً آخرین صحبت‌شون کی بود؟
گفتم: دو سه روز پیش.
گفت: گوش کردی؟
گفتم: آره!
گفت: پس آمادگی داری از مطالبی که فرمودند، ازت سؤال کنم؟
آب دهانم رو قورت دادم و گفتم: بپرسید ولی موقعی که تلویزیون رو روشن کردم، آخرهاش بود.
لبخندی که نشان‌دهنده پیروزی بود، بر لبانش نشست. انگار که غول مرحله آخر رو شکست داده باشه.
 
#گزینش
 
#خاطرات و عکس‌های خاطره‌انگیز خود را برای ما بفرستید: https://ble.im/abdolah
خاطرات پل مدیریت

 

 

  • مدیر وبلاگ

به سلام‌صلوات اول منبر بیشتر توجه کنید!

بعد از مصاحبه‌ سه‌نفره، رفتم یه اتاق دیگه برای مصاحبه‌ یه‌نفره.
تا رسیدم، طرف سلام کرد و گفت: بسم الله الرحمن الرحیم . . .
همین‌جوری یه نفس چند جمله‌ عربی ادامه داد. فکر کردم از اون سلام و صلوات‌های اهل منبره که اول سخنرانیاشون می‌گن.
با لبخند داشتم نگاهش می‌کردم تا صحبت‌هاشو شروع کنه.
حدود یک پاراگراف مقدمه‌ عربیشو گفت و بعدش گفت: خب! این چه دعایی بود من خوندم؟ ادامه‌شو بخون!
من 



#گزینش

#خاطرات و عکس‌های خاطره‌انگیز خود را برای ما بفرستید: https://ble.im/abdolah
خاطرات پل مدیریت

 

 

  • مدیر وبلاگ