دانشگاهه داریم

تاریخ کتبی و خاطرات دانشگاه امام صادق علیه‌السلام

دانشگاهه داریم

تاریخ کتبی و خاطرات دانشگاه امام صادق علیه‌السلام

۷۰ مطلب با موضوع «خاطرات پل مدیریت» ثبت شده است

یکی از رفقا نقل می‌کرد می‌گفت روز #گزینش که نوبتم شد برم توی اتاق و زیر رگبار سؤالات تخلیه اطلاعات بشم، چند دقیقه تا اذان ظهر بیشتر نمونده بود.

با هر جون‌کندنی بود، اون چند دقیقه گذشت که صدای اذان بلند شد. یه لبخند ملیح به اون سه بزرگوار تقدیم کردم و خیلی آروم شروع کردم به بالازدن آستینا!

بنده خدا هول شد گفت چند تا سؤال دیگه بپرسیم تمومه. با همون لبخند ملیح گفتم:
شرمنده! نماز اول وقت...

هر چی زور زدن که من یه چند دقیقه دیگه بمونم، کوتاه نیومدم. نماز بود؛ شوخی که نبود!

لازم به توضیحه این رفیق‌مون رو صبحا باید با بیل بیدار کنیم واسه نماز!


#خاطرات و عکس‌های خاطره‌انگیز خود را برای ما بفرستید: https://ble.im/abdolah
خاطرات پل مدیریت

 

 

  • مدیر وبلاگ

خاطرات گزینش دانشگاه امام صادق علیه‌السلام؛ استرس مصاحبه!

مدیر وبلاگ | دوشنبه, ۲۴ آذر ۱۳۹۹، ۰۴:۳۹ ب.ظ | ۰ نظر

 

اگر این روزها به دانشگاه سر بزنید، می‌بینید که فصل #گزینش شروع شده است.
یکی از دوستان بود که هر سال وقتی تابلوی «به طرف آزمون شفاهی» را می‌دید، می‌گفت: «دوباره اینا دارند استرس وارد می‌کنند به ما!»
 
#خاطرات و عکس‌های خاطره‌انگیز خود را برای ما بفرستید: https://ble.im/abdolah
خاطرات پل مدیریت

 

 

  • مدیر وبلاگ

خاطرات گزینش؛ سؤالات آزمون شفاهی- وقتی سؤالات سخت می‌شود!

مدیر وبلاگ | دوشنبه, ۲۴ آذر ۱۳۹۹، ۰۴:۳۹ ب.ظ | ۰ نظر

از #گزینش یه خاطره‌ای که یادمه این بود که سطح رو اون‌قدر بالا بردن که ازم فرق جهاد اسلامی و حماس رو پرسیدن!


#خاطرات و عکس‌های خاطره‌انگیز خود را برای ما بفرستید: https://ble.im/abdolah
خاطرات پل مدیریت

 

 

  • مدیر وبلاگ

#گزینش بود و سؤالاتش!
یکی از سؤالات این بود که یک کلمه می‌گفتند و باید می‌گفتی یاد چی افتادی.

گفت: زین‌الدین!
با خوشحالی گفتم: زیدان!
هر سه نفرشون خندیدند. یکی‌شون گفت منظورشون شهید زین‌الدین بود!

یک دفعه گفت: «کیک زرد»
گفتم: تخم مرغ!
نفهمیدم چرا خندیدند. رفتند سراغ سؤال بعدی. بعداً متوجه شدم با شنیدن کیک زرد باید یاد «نطنز» و فرآیند چرخه سوخت می‌افتادم! اون موقع تازه بحث‌های هسته‌ای داشت عمومی می‌شد.


#خاطرات و عکس‌های خاطره‌انگیز خود را برای ما بفرستید: @abdolah در پیام‌رسان بله
خاطرات پل مدیریت

 

 

  • مدیر وبلاگ

#یک_روایت_معتبر از #مقبره_الشهدا

#حسن_روزی‌طلب
(حقوق ۸۰، پژوهشگر و روزنامه‌نگار)

اولین شهدایی که در دانشگاه‌ها به خاک سپردند
۱۸ دی ۱۳۸۰
دو شب قبل از خاک‌سپاری، مسئول بسیج دانشجویی آمد در اتاق ما و گفت که تصمیم گرفتند فرزندان شهدا، این شهدا را به خاک بسپارند. [شما هم که فرزند شهیدید،] روز تشییع، اول وقت بیا جلوی مسجد.


لحظه دفن شهدای گمنام دانشگاه امام صادق علیه‌السلام

#حمید_هوشنگی و #حاجی_لنگری هم بودند. #دکتر_خندان هم بود‌.
چند دقیقه‌ای در قبر دراز کشیدم.
تلویزیون شبکه پنج پخش زنده داشت. انگار اون دقایق را زوم کرده بود.

وقت خاکسپاری، #حاجی_بخشی جنازه کوچک شهید را به من نمی‌داد. می‌گفت: این مثل پسر منه‌؛ خودم باید خاکش کنم.
#سردار_باقرزاده به دادم رسید و به حاجی گفت بذار این بچه آرزو به دل نشه.

روز بی‌تکراری بود. الآن ۱۸ سال گذشته. شهیدی که دفن کردم، ۱۸ سالش بود. من هم ۱۸ ساله بودم.

همان شب برف سنگینی باریده بود. نیمه‌شب رفتیم سر مزار شهدا. رفقا سنگ تمام گذاشته بودند.


____
شهدا چهارشنبه در باغچه جلوی مسجد دفن شدند. همان جمعه #آقا به #زیارت تک‌تک‌شان آمد.

کانال خاطرات پل مدیریت

  • مدیر وبلاگ

چه کسی پلیس را صدا زد؟

مدیر وبلاگ | دوشنبه, ۲۴ آذر ۱۳۹۹، ۰۴:۳۹ ب.ظ | ۰ نظر

#تحلیل_خاطره
چه کسی پلیس را صدا زد؟

بله! قدیم هم بحث پیش می‌اومد. اما نسل جدید پای برادران نیروی انتظامی را به این قضایا باز کردند.
از این ماجرا ساده نگذریم و آن را ساده نفهمیم.

#صابر_اکبری دانشجوی کارشناسی ارشد فرهنگ و ارتباطات به قلمی روان و خواندنی به تحلیل تربیتی این ماجرا برخاسته.
این متن را از 
اینجا(+) دریافت کنید و بخوانید و لذت ببرید!
خاطرات پل مدیریت

  • مدیر وبلاگ

یادی از شب‌های قدر آیت‌الله مهدوی کنی

مدیر وبلاگ | دوشنبه, ۲۴ آذر ۱۳۹۹، ۰۴:۳۹ ب.ظ | ۰ نظر

آیت‌ الله مهدوی کنی
#شب_قدر است. #حاجی خودش مراسم دعای قرآن را اجرا می‌کرد. با سوز خاصی می‌گفت:
یا ایها العزیز! مسنا و اهلنا الضر و جئنا ببضاعة مزجاة. فاوف لنا الکیل و تصدق علینا!
گاهی هم مردم را می‌خنداند. می‌گفت: من آخوند سیاسی‌ام. بعد مفصل سخنرانی می‌کرد.

#مراسم

خاطرات پل مدیریت

  • مدیر وبلاگ

آیت‌الله داود صمدی آملی در دانشگاه امام صادق علیه‌السلام

مدیر وبلاگ | دوشنبه, ۲۴ آذر ۱۳۹۹، ۰۴:۳۸ ب.ظ | ۰ نظر

نتیجه تصویری برای جلوگیری آیت‌الله مهدوی کنی از سخنرانی آقای صمدی
آیت‌الله #صمدی_آملی وقتی شب‌های ماه #رمضان می‌آمد به #مسجد دانشگاه، مردم هم می‌توانستند بیایند. دیدن جماعت مریدان استاد که محو صحبت‌های پیر و مراد خود بودند، تجربه قشنگی بود!
آیت‌الله #صمدی_آملی تا همین سال ۱۳۹۱ از سخنرانان اصلی برنامه‌های دانشگاه (شب‌های قدر مثلاً isna.ir/news/8607-04336 ، ... تا دعای کمیل و یادمان هویزه) بود. آن سال که سخنان تقطیع‌شده منسوب به ایشان درباره وحدت وجود و بخشیده شدن شمر توسط امام حسین منتشر شد، #حاجی هم از حضور ایشان جلوگیری کرد و ناگهان #استاد_پناهیان به جای ایشان در #مراسم #عید_غدیر سخنرانی کرد.
(البته ایشان پیش‌تر جهنمی بودن شمر و یزید را تأکید کردند و آن صحبت‌ها را مربوط به بحث علمی کلاس درس ۱۵ سال قبل دانسته بودند.)
صوت برخی از جلسات ایشان در دانشگاه:
iec-md.org/baank-sedaa/ostaad_samadi-aamoli.html

#مراسم

خاطرات پل مدیریت

  • مدیر وبلاگ

کتابی که باید همیشه همراه داشته باشیم

مدیر وبلاگ | دوشنبه, ۲۴ آذر ۱۳۹۹، ۰۴:۳۸ ب.ظ | ۰ نظر

کتابی که باید همیشه همراه داشته باشیم

شب‌های قدر مسجد دانشگاه امام صادق علیه‌السلام از یادم نمی‌رود. #حاجی خودشان #مراسم دعای قرآن را برگزار می‌کردند. توصیه می‌کردند نه فقط در #شب_قدر، بلکه همیشه #قرآن همراه داشته باشید. در اتوبوس، نوبت دکتر و جاهای مختلف قرآن به همراه داشته باشید و بخوانید.

با قرآن، هیچ‌کس تنها نیست. هیچ وقتی هدر نمی‌رود. با قرآن‌های جیبی متبرک شویم.

با #کتاب، تازه بمانید:
:point_right: ble.im/join/ZTk3NGIyNT
:hand:تا پیشنهادی دیگر:
ble.im/join/YTdkMDA1Yj

  • مدیر وبلاگ

وقتی آیت‌الله صدیقی ظهور را نزدیک کرد

مدیر وبلاگ | دوشنبه, ۲۴ آذر ۱۳۹۹، ۰۴:۳۸ ب.ظ | ۰ نظر

#خاطره_رسیده
وقتی آیت‌الله صدیقی ظهور را نزدیک کرد

یه بار آیت‌الله #صدیقی #سخنران #هیئت_میثاق بود. با آرامش همیشگی ولی بدون مقدمه شروع کرد: «بسم الله الرحمن الرحیم. خانم آقای #قرائتی به من گفتند اگر حاج آقا بتوانند مردم را به گریه بیندازند، شما بتوانید مردم را بخندانید، ظهور نزدیک خواهد بود.»
جمعیت پای منبر همه از این شروع غیرمنتظره خندیدند.
آیت‌الله صدیقی خوشحال گفت: الحمدلله امام زمان هم زودتر ظهور می‌کنند.
همین که اسم حضرت را آوردند، منقلب شدند و مثل همیشه با اندوه و سوز خاصی گفتند: السلام علیک یا بقیة‌الله!
و شدند همون آیت‌الله صدیقی همیشگی.
#مراسم

خاطرات پل مدیریت

  • مدیر وبلاگ