دانشگاهه داریم

تاریخ کتبی و خاطرات دانشگاه امام صادق علیه‌السلام

دانشگاهه داریم

تاریخ کتبی و خاطرات دانشگاه امام صادق علیه‌السلام

۳۲ مطلب با موضوع «طنز و شوخی و خنده» ثبت شده است

#گزینش بود و سؤالاتش!
یکی از سؤالات این بود که یک کلمه می‌گفتند و باید می‌گفتی یاد چی افتادی.

گفت: زین‌الدین!
با خوشحالی گفتم: زیدان!
هر سه نفرشون خندیدند. یکی‌شون گفت منظورشون شهید زین‌الدین بود!

یک دفعه گفت: «کیک زرد»
گفتم: تخم مرغ!
نفهمیدم چرا خندیدند. رفتند سراغ سؤال بعدی. بعداً متوجه شدم با شنیدن کیک زرد باید یاد «نطنز» و فرآیند چرخه سوخت می‌افتادم! اون موقع تازه بحث‌های هسته‌ای داشت عمومی می‌شد.


#خاطرات و عکس‌های خاطره‌انگیز خود را برای ما بفرستید: @abdolah در پیام‌رسان بله
خاطرات پل مدیریت

 

 

  • مدیر وبلاگ

وقتی آیت‌الله صدیقی ظهور را نزدیک کرد

مدیر وبلاگ | دوشنبه, ۲۴ آذر ۱۳۹۹، ۰۴:۳۸ ب.ظ | ۰ نظر

#خاطره_رسیده
وقتی آیت‌الله صدیقی ظهور را نزدیک کرد

یه بار آیت‌الله #صدیقی #سخنران #هیئت_میثاق بود. با آرامش همیشگی ولی بدون مقدمه شروع کرد: «بسم الله الرحمن الرحیم. خانم آقای #قرائتی به من گفتند اگر حاج آقا بتوانند مردم را به گریه بیندازند، شما بتوانید مردم را بخندانید، ظهور نزدیک خواهد بود.»
جمعیت پای منبر همه از این شروع غیرمنتظره خندیدند.
آیت‌الله صدیقی خوشحال گفت: الحمدلله امام زمان هم زودتر ظهور می‌کنند.
همین که اسم حضرت را آوردند، منقلب شدند و مثل همیشه با اندوه و سوز خاصی گفتند: السلام علیک یا بقیة‌الله!
و شدند همون آیت‌الله صدیقی همیشگی.
#مراسم

خاطرات پل مدیریت

  • مدیر وبلاگ

منبرنما؛ از پیامک تا کانال

مدیر وبلاگ | دوشنبه, ۲۴ آذر ۱۳۹۹، ۰۴:۳۷ ب.ظ | ۰ نظر

#خاطره‌بازی
#کانال
#هیئت
منبرنما تا چند سال پیامکی بود. تقریباً ده بیست‌نفری بودیم که موقع سخنرانی‌ها گوش‌به‌زنگ بودیم حاجی یک خوراک معنوی لذیذ برامون جور کنه.
حتی بچه‌ها از شهرستان‌های دور و نزدیک مطالب منبرنمایی می‌فرستادند.
#حاجی_پناهیان با اختلاف بیشترین خوراک را فراهم می‌کرد و #دکتر_رفیعی کمترین!

منبرنما، ویژه کسانی است که با دقت گوش می‌دهند و از بریده سخنرانی‌ها لذت می‌برند.
برای عضویت در منبرنما در بله به (
https://ble.im/HDarvishi) پیام دهید.

خاطرات پل مدیریت

  • مدیر وبلاگ

انبار تابستانی؛ یک تجربه تلخ شیرین

مدیر وبلاگ | دوشنبه, ۲۴ آذر ۱۳۹۹، ۰۴:۳۷ ب.ظ | ۰ نظر

انبار تابستانی
#تجربه
آخر سال تحصیلی شده و یواش یواش وقت تحویل دادن وسایل اتاق به انبار رسیده.

قدیما این وقت سال بچه‌ها تو خیابون علامه پلاس بودند تا کارتن پیدا کنند برای کتاب‌هاشون. بعضی سال‌ها بوفه هم هر کارتن را مثلاً ۵۰ تومان می‌فروخت و از هیچ، کاسبی راه می‌انداخت!

تحویل دادن وسایل، مصیبتی بود؛ مااعظمها. مثلاً انبار بلوک امسال تحویل بدی که نزدیک‌تره یا انبار بلوک سال بعد؟
چه کسی تحویل بده؟ گاهی بلیت شهرستانت دیر می‌شد و باید می‌سپردی به یکی بدبخت‌تر از خودت! (بخوانید فداکارتر)
مصیبت بزرگ‌تر آنجا بود که قبل از اینکه امتحان درس آخر را بدی، جزوه‌ اون درس را هم بسته‌بندی کرده بودی و تحویل داده بودی تا بعد از امتحان، مستقیم بری شهرستان!
فکرش رو بکن؛ از بهمن تا خرداد، پنج ماه جزوه نوشتی برای این امتحان آخری ولی با یک غفلت ساده همه چیز از دست می‌رفت. البته ادخال سرور می‌کردی در قلوب مؤمنان با این کارت!
حواستون باشه شما از این اشتباه‌ها نکنید!

خاطرات پل مدیریت

  • مدیر وبلاگ

بی امتحان مرا به غلامی قبول کن

رسوا شوم اگر که کمی امتحان شوم!
یازده شب حضرت استاد، این همه درباره لزوم و فوائد امتحان الهی و نقش آن در تعیین مقدرات بشر سخن گفتند، آن وقت حضرت شاعر چنین بی‌پروا نادانسته گستاخی می‌کند! واقعا که! دانشگاهِه داریم؟!

  • مدیر وبلاگ

بر من و تو لعنت!

مدیر وبلاگ | يكشنبه, ۲۳ آذر ۱۳۹۹، ۰۸:۴۴ ب.ظ | ۰ نظر

مراسم برائت از مشرکین(!) در اردوی #راهیان_نور  امسال:
اتوبوس شماره 2: 

بر من و تو لعنت، بیش‌باد!
بر فارسی‌وان لعنت، بیش‌باد!
بر بی‌بی‌سی‌فارسی لعنت، بیش‌باد!
بر وی‌او‌ای لعنت، بیش‌باد!
بر هر چی رسانه خارجیه لعنت، بیش‌باد!

بر صدا و سیما صلوات!
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

بر کالای خارجی لعنت: http://darim2.mihanblog.com/post/68

  • مدیر وبلاگ

مراسم برائت از مشرکین| بر سونی لعنت!

مدیر وبلاگ | يكشنبه, ۲۳ آذر ۱۳۹۹، ۰۸:۴۴ ب.ظ | ۰ نظر

مراسم برائت از مشرکین(!) در اردوی #راهیان_نور  امسال:

بر سامسونگ لعنت، بیش‌باد!
بر سونی لعنت، بیش‌باد!
بر ال‌جی لعنت، بیش‌باد!
بر پاناسونیک لعنت، بیش‌باد!
بر هر چی کالای خارجیه لعنت، بیش‌باد!

بر کالای ایرانی صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

  • مدیر وبلاگ

خاطرات دوران دانشجویی

مدیر وبلاگ | يكشنبه, ۲۳ آذر ۱۳۹۹، ۰۸:۴۲ ب.ظ | ۰ نظر

به مناسبت دهه مبارک فجر یک خاطره از دوستان میگم دلتون شاد بشه

یک بار دو تا از بچه های دانشگاه  کلاغ سیاهی رو که گردویی را به منقار داشته در آسمان دانشگاه رؤیت می کنند و از اونجا که اطلاعات عمومیشون زیاد بوده و می دونستند کلاغ برای شکستن گردو اون رو به زمین خواهد انداخت تعقیبش می کنند.

وقتی کلاغ گردو رو پایین انداخته هم به سرعت میرن و گردو رو می خورند!به همین سادگی!به همین خوشمزگی!




البته ناگفته نماند از آنجا که بچه ها عالم به حق الناس و حق الحیوانات و ... بودند، روز بعد، براش یک مغز گردو میارند و تو محوطه دانشگاه قرار میدن!

یک همچین دانشجوهایی داریم ما

  • مدیر وبلاگ

ابتدای جلسه، جمله حاج آقا رو، تو هوا زدم: «قرآن، کل «حیات» را جبهه می‌داند.» همین رو سریع به همه بچه‌های پارسال قرارگاه نشریات حیات بسیج دانشجویی (hayatmags.ir) پیامک زدم:


قرآن، کل «حیات» را جبهه می‌داند!
حاجی انجوی‌نژآد | هیات میثاق

و این‌جا بود سیل پیامک‌ها شروع شد:

حوری شصت ساله به چه درد من می‌خورد؟
حاجی انجوی‌نژآد | هیات میثاق!

دغدغه اول مقام معظم رهبری عدم همدلی موجود در جامعه است.
حاجی انجوی‌نژآد | هیات میثاق با شهدا

واجب است بر شما ارتباط داشته باشید!
حاجی انجوی‌نژآد | هیات میثاق!

ما دلمان برا کسانیکه میرفتند دستشویی و برمیگشتند تنگ می‌شد!حاجی انجوی‌نژاد

چقدر دل ما با هم است؟!
اندازه فاصله دستشویی هست؟!:-)

نقطه ضعف جامعه ی ما عدم تحمل است.
حاجی انجوی‌نژاد، هیئت میثاق.

؟
[این مفهومی‌ترین پیامک رسیده بود!]

حوری‌های بهشتی همگی جوان هستند
حاجی انجوی‌نژآد | هیات میثاق

دمش گرم
صبحش هم بخیر!


امید است زین پس به مفاهیم و پیامک‌های گهربار موجود در سخنرانی‌ها بیشتر توجه کنیم!

  • مدیر وبلاگ

بعد از چندین ساعت خوابیدن

مدیر وبلاگ | يكشنبه, ۲۳ آذر ۱۳۹۹، ۰۸:۴۰ ب.ظ | ۰ نظر

از خاطرات دوران دانشجویی
عکس  تزیینانی

(عکس برای تزیین صفحه است و ربطی به دانشجویان ما ندارد!)


تقریبا تمام 24 ساعت رو بدون فعالیت خاصی (کمی نماز و غذا) خوابیده بود.

بیدار که شد، این آیه را زمزمه می‌کرد:

ام حسبت ان اصحاب الکهف و الرقیم کانوا من آیاتنا عجبا؟!

واقعا اصحاب کهف هم پیش آخر هفته بچه‌ها با طرح‌های اذان تا اذان کم می‌آووردند!

  • مدیر وبلاگ