انبار تابستانی؛ یک تجربه تلخ شیرین
انبار تابستانی
آخر سال تحصیلی شده و یواش یواش وقت تحویل دادن وسایل اتاق به انبار رسیده.
قدیما این وقت سال بچهها تو خیابون علامه پلاس بودند تا کارتن پیدا کنند برای کتابهاشون. بعضی سالها بوفه هم هر کارتن را مثلاً ۵۰ تومان میفروخت و از هیچ، کاسبی راه میانداخت!
تحویل دادن وسایل، مصیبتی بود؛ مااعظمها. مثلاً انبار بلوک امسال تحویل بدی که نزدیکتره یا انبار بلوک سال بعد؟
چه کسی تحویل بده؟ گاهی بلیت شهرستانت دیر میشد و باید میسپردی به یکی بدبختتر از خودت! (بخوانید فداکارتر)
مصیبت بزرگتر آنجا بود که قبل از اینکه امتحان درس آخر را بدی، جزوه اون درس را هم بستهبندی کرده بودی و تحویل داده بودی تا بعد از امتحان، مستقیم بری شهرستان!
فکرش رو بکن؛ از بهمن تا خرداد، پنج ماه جزوه نوشتی برای این امتحان آخری ولی با یک غفلت ساده همه چیز از دست میرفت. البته ادخال سرور میکردی در قلوب مؤمنان با این کارت!
حواستون باشه شما از این اشتباهها نکنید!
خاطرات پل مدیریت
- ۹۹/۰۹/۲۴