نماز جمعه آقا در فتنه ۱۳۸۸
روزی که هفت صبح رفتیم نماز جمعه
چپ، راست، کارگزار؛ علیه خدمتگزار
مردم این حقیقت را فهمیده بودند و شعار میدادند. اتحاد نامبارکی علیه انقلاب شکل گرفته بود و اصل نظام را هدف قرار داده بود.
۲۲ خرداد ۱۳۸۸ انتخابات شلوغی بود. صف رأیدهندگان از صندوق درمانگاه دانشگاه به در اصلی میرسید. بعد از اعلام نتایج هم وضع بدتر شد.
غروب ۲۳ خرداد دیگر همه فهمیده بودند درگیریهای جدی پیش آمده است. سر شب در خوابگاهها به نقل از فرمانده بسیج میگفتند «نفر» و «موتور» لازم داریم. رفتیم در اصلی دانشگاه...
درگیریها و لشکرکشیهای خیابانی ادامه داشت. بعضی بچهها بدجوری چاقو خوردند...
یک شب گفتند ماهواره گفته است امشب به دانشگاه امام صادق علیهالسلام حمله میشود. چه شبی بود!
گفتند ۲۹ خرداد آقا خطبه جمعه را میخواند. نماز جمعه در مسجد دانشگاه تهران برگزار میشد. گفتیم اگه اون طرفیها بیان زیر سقف حضور داشته باشند، خیلی بد میشود.
بسیج اعلام کرد حرکت اتوبوسها برای نماز جمعه ساعت ۷ صبح!
۷ صبح کنار مقبره بودیم. همه چهرهها خوابآلود بود. یکی نان بربری خریده بود و توزیع میکرد. شکم خالی که نمیشد خطبهها را گوش کرد!
خدا میداند تو دلمون چقدر به موسوی فحش دادیم که مجبورمون کرده ۷ صبح بریم نماز جمعه!
وقتی رسیدیم دانشگاه تهران، درهای قسمت مسقف بسته بود. همزمان با ما گروه دیگری هم رسیدند. وقتی صحبت کردیم، متوجه شدیم آنها هم دانشجو هستند. یواش یواش مردم عادی هم میرسیدند. در باز شد. بازرسیها شدیدتر از همیشه بود.
بغلدستی من در صف نماز، طلبه جوانی بود از قم که پسر هشتسالهاش را آورده بود. پسرک رنگ به چهره نداشت. باقیمانده نانم را دادم بخورد.
جمعی کفنپوش از بهاباد یزد آمده بودند. گفتم همشهریهای سید رضی (الآن دکتر حجتالاسلام هستند.) هم مثل خودش باغیرت و انقلابی هستند. لهجههای پراکنده شهرهای دیگر هم شنیده میشد.
با دیدن این چهرهها دلمان قرص شد که انقلابیها از جاهای دور و نزدیک خودشان را رساندهاند.
حاج محمدرضا طاهری قبل از خطبهها مداحی کرد. در شعرش هم اسم «محمود» را آورد و شادی جمعیت به اوج رسید. دیگر خیالمان راحت شده بود.
خاطرات پل مدیریت
- ۹۹/۰۹/۲۴