بیانات مقام معظم رهبری:
آن چیزهایی که لازم است،آن مطالبی که مفید است و ما را به
فهم قرآن نزدیکتر می کند،آن ها را به این کودکان یاد بدهید تا مثل نقشی که در سنگ
می ماند،تا آخر عمر در ذهنشان باقی بماند و مایه برکت شود. جامعه اسلامی ما از این طریق رشد می کند و استحکام می یابد و با
این روش استقلال خود را تضمین و توجه مسلمانان
دنیا را جلب می کند تا راه هدایت خود را در اسلام پیدا کند.
پیام به مناسبت افتتاح رادیو قرآن 24/11/62
باور داشته باشیم که کودکان ما بسیاری از مسایل معنوی را
درک می کنند و آموزش آنان در این سنین با روش های مناسب نه تنها مقدور بلکه واجب و
اساسی است.
مصاحبه با مجله ورزش 21/5/66
مسئله کودکان مسئله مهمی است و تربیت آموزش و اخلاق
کودک،همه چیزهایی است که ارزشمندترین سرمایه های آینده جامعه را تضمین می کند.
مصاحبه با مجله آینده سازان21/7/65

فکر می کنم، اوخر دهه محرم سال 86 بود که تصمیم گرفتیم، برای
این خردسالان مشکی پوشی که کنار مادرشان درمسجد نشسته اند هم فکری بکنیم.بالاخره
سخنرانی حاج اقا پناهیان هرچقدر که
برای بزرگسالان درس آموز باشند، برای خردسالان قابل فهم نبود. بچه ها دنبال موقعیتی
بودند تا با همسالان خودشان سرگرم باشند.ظلمات ظاهری موقع روضه که نور علی نور بود
و اصلا ممکن بود حوصله شان سر برود. چون امکان قدم زدنی هم که در روشنایی زیر سایه
تذکرات بزرگتر ها بر میداشتند را نیز از ایشان سلب میکرد.خلاصه اینکه بیم آن می
رفت که این سرمایه های آینده امت حزب الله با برخی برخوردهای بزرگسالان از هیئت
خاطره بدی به ذهن بسپارند.
برای ما اولویت خودشان بودند.هرچند که عدم حضورشان در بین
بزرگترها هم به نظم جلسه کمک می کرد و هم به بزرگترهایشان تا بهتر بتوانند به
بیانات حاج آقا پناهیان توجه کنند اما همانطور که گفتم اولویت خودشان بودند.
دو سه روز آخر دهه محرم 86 فرصت چندانی برای برنامه ریزی
نداشتیم.فقط با چند کتاب قصه و نقاشی پشت پوستر های طرح والعصر سرگرمشان کردیم.
سال 87 کمی قبل از دهه محرم،دانشجویان علوم تربیتی دور هم
جمع شدند تا درباره برنامه هیئت کودکان تصمیم گیری کنند.با چند نفر از اساتید
مشورت کردیم.بین خودمان تقسیم کار کردیم.یکی دو نفر از بچه ها مسئول کاردستی
شدند،یکی دونفر مسئول بازی و نقاشی،یک نفر برنامه نمایش را به عهده گرفت،چند نفر
قرار شد کار حفاظت و پذیرش بچه ها را انجام دهند.ضمن اینکه مقرر شد بین موضوع
کاردستی و نقاشی و نمایش با صاحبان هر شب دهه تناسبی باشد.مثلا شب نهم بچه ها یک
نقاشی از حضرت ابالفضل می کشیدند و کاردستی "دست " درست می کردند.نمایش
آّب آوردن حضرت عباس هم برایشان اجرا میشد.
گاهی اوقات لازم بود که برای افزایش شور و شوق هیئتی، بچه ها
،ذکری را بلند بگویند یا نوحه های کودکانه را با یکدیگر زمزمه کنند که البته در این
مواقع با تذکر خادمین هیئت مواجه می شدیم و این تذکرات بیشتر ناشی از همان اختلاف
نگاهی بود که نسبت به فلسفه هیئت کودکان وجود داشت.یعنی برای ما اولویت خود بچه ها
بودند و برای برخی رسالت هیئت کودکان این بود که کودکان را فقط آرام و ساکت نگهداری کند تا بزرگتر ها با خیال
راحت عزاداریشان برسند!
غالبا بچه ها کاردستی هایی که درست می کردند با خود به خانه
می بردند.گاهی هم از طرف خودمان یادگاری هایی به ایشان می دادیم.مثلا چفیه و سربند
و بادکنک و...که این هر دو یعنی هم کاردستی ها و هم هدایا هزینه داشت.بخشی از این
هزینه را خود هیئت میثاق متقبل شد و بخش قابل توجهی هم از طرف والدین کودکان یا
دیگران به صورت نذری اهدا میشد.البته ما سعی می کردیم نهایت صرفه جویی را بکنیم
مثلا همین چفیه های معمولی را به 5 قطعه برش می زدیم و به هر نفر یک قطعه به صورت
شال گردنی میدادیم.
مشکل عمده ای که از همان سال 87 تا کنون با آن مواجه بودیم بحث
فضا بود.یعنی واقعا جایی که به هیئت اختصاص داشت خیلی کوچک بود و با توجه به
استقبال شب افزون از برنامه هیئت میثاق،طبعا بر تعداد کودکان هم افزوده می شد.لذا
این محدودیت فضا باعث می شد که نتوانیم آن مساحت تقریبا 12 متری را بین 60-70 کودک
تقسیم کنیم به گونه ای که هر قسمت برای یک بخش باشد.یعنی مثلا علاقه مندان به
کاردستی یک جا بنشینند.نقاش ها یک جا،گروه نمایش یک جا و... خلاصه اوضاع خیلی درهم و برهم میشد.
حتی جایی نداشتیم که لباس و کلاه و کفششان را مرتب قرار
بدهیم.یعنی حداقل چند جالباسی و چند جاکفشی. حتی همین کمبود جا و گم شدن روسری یکی از دختر
بچه ها، یک شب اشک این مهمان کوچک ارباب را درآورد.
البته لازم به ذکر است شب هایی که طبقه پایین مسجد هم برای
عزاداری باز می شد یک شعبه از مهد هم آنجا دایر بود که آن هم جمعیتی نزدیک به همین
80-90 کودک را در خود جای میداد.
اوایل که امکانات هیئت بیشتر بود یک باند بلنگو در قسمت هیئت کودکان بالای مسجد بود که صدای مجلس را در
آنجا پخش می کرد و بچه ها به کلی منقطع از فضای هیئت بزرگسالان نمی شدند.یعنی احتمالا، در ضمیر ناخودآگاهشان
زمزمه سخنرانی و مداحی با فضای هیئت
کودکانه خودشان پیوند می خورد .اما نمی دانیم که این بلندگو را کجا بردند؟
هیئت کودکان طبقه پایین مسجد یا همان سلف ،از این جهت مشکلی
نداشت.چون اصلا دیواری بین هیئت و مجلس نبود اما خب همانطور که صدای مجلس به گوش
کودکان می رسید ،صدای کودکان هم به گوش عزاداران بزرگسال می رسید و سیل تذکرات
آنان را که با فلسفه وجودی هیئت کودکان آشنا نبودند را به سوی ما روان می کرد که
هییــــــــــس و ساکت و ...
اصرار و درخواست ما مبنی بر اختصاص دادن یک فضای بزرگتر به
کودکان هم طی این چندسال به نتیجه ای
نرسید.
خیلی علاقه مند بودیم که یک فضای بزرگتر داشته باشیم تا بتوانیم با تقسیم بندی فضای هیئت کودکان و
حتی تشکیل گروه های همسن، کیفیت و نظم کار را ارتقا بدهیم و بعد با ساختن یک مستند
،تجربیات هیئت کودکان میثاق با شهدا را به سایر هیئت های دانشجویی و شهری انتقال
دهیم.
آزادی عمل هم خیلی نداشتیم.مثلا گل بازی و خمیربازی از
علاقه مندی های کودکان است که با دائر شدن آن در هیئت کودکان مخالفت هایی می شد.شاید
به خاطر کثیف شدن آنجا بود شاید هم علت دیگری داشت،نمی دانم
همچنین مایل بودیم که بجای این پرده هایی که برای بزرگسالان
نصب کرده اند که تصویر سخنران را ببینند یکی را به هیئت کودکان اختصاص می دادند که
بتوانیم برای بچه ها انیمیشن پخش کنیم.
از نظر کتاب قصه هم در مضیقه بودیم.یعنی چند تا کتاب قصه
ضعیف، آن هم درباره نظافت شهر داشتیم که اصلا مناسب نبود.در حالی که بچه ها خیلی
دوست داشتند برایشان کتاب بخوانیم.
اما کودکان؛
علی رغم اینکه ما اصراری نداشتیم حتما تاریخ عاشورا را به
کودکان تزریق بکنیم و بیشتر اهتمام بر این بود که یک خاطره خوب از فضای هیئت و حزب
اللهی ها در ذهنشان حک بکنیم خیلی جالب بود که همان مفاهیم ساده ای که در خلال
نمایش و کاردستی به ایشان گفته می شد سال بعد که می آمدند در ذهنشان بود.و
مادرانشان می آمدند و می گفتند که نزدیک خانه مان هیئت هست ولی بچه ها با زبان
کودکانه شان خواسته اند که به هیئت میثاق بیاییم.
این ها را نوشتیم تا محرم سال بعد اوضاع بهتر بشود.