مطالبات امام خمینی از کسانی که مخالف هستند
- ۰ نظر
- ۲۳ آذر ۹۹ ، ۲۰:۴۷
بسم او
ساعت 10:30 شبه و من خسته لم دادم تو اتاقم. به عنوان آخرین کاری که دارم با لب تاب می کنم قبل از اینکه آماده برنامه شیرین خواب بشم گفتم یه سری به گلستان بزنم.....
امروز تو دانشگاه از بچه ها شنیدم که آقای افضلی نمرات ترم پیش و دو ترم پیش رو تایید کرده. اومدم ببینم چه بلایی داره معدلم اومده. یه بررسی اجمالی داشتم و ناگهان یه حس بسیار بدی پیدا کردم.....
قبلش از یه نکته ای حس خوبی پیدا کردم و اینکه اصلا از نمرات 13 عربی در چند ترم حس بدی نداشتم و برام خیلی عادی بود. البته شاید چون معدلم بد نیست و احساس آرامش می کنم اینطوریه. احتمالا هم درست می گید چون اگه معدلم زیر 15 بود همین عربی عاملی برای ترک دانشگاه در 5 سال می شد و تازه باید کلی می رفتم دفتر اساتید برای عملیات های مختلف که بتونم 13 رو 15 کنم. از این که اصلا دوست ندارم برم پیش استاد و بگم مثلا یه نمره به من اضافه کنید خیلی خوشحالم! حس آزادگی دارم!!!! دوست دارم برم جولوی اساتید و حس کنم در عین اینکه منتظره من درباره نمره باهاش صحبت کنم هیچی بهش نگم و یه بگو بخندی با هم بکنیم و برم!! البته شاید باز بگید که چون از بابت معدلت احساس آرامش داری اینطوری و من باز حرفتون رو تایید می کنم هرچند خیلی از دوستان با معدل های خیلی خیلی بالاتر از من نمی دونم چرا اینقدر نمره را دوست دارند!!!
عرض می کردم
حس خیلی بدی پیدا کردم.
ترم 1: 16*3:45 = 60
ترم 2: 16*2:30 = 40
ترم 3: 16 * 2:30 = 40
ترم 4: 16*2:30 = 40
ترم 5: 16*2:30 = 40
ترم 6: 16*2:30 = 40
ترم 7: 16*2:30 = 40
که در مجموع می شود 300 ساعت. من در دانشگاه امام صادق 300 ساعت سر کلاس عربی نشسته ام. از این داشتم داغون می شدم که من 300 ساعت سر کلاس عربی نشسته ام و واقعا از یه زمان به بعد از نظر روحی اذیت می شدم و الان که عربی ام تمام شده (یعنی ایشالا تمام شده به شرط پاس شدم آخری ) اصلا به این اندازه احساس بلد بودن قواعد عربی ندارم!!
ببینید قبول دارم که ممکنه من هم کوتاهی کرده باشم که الان احساس می کنم اکثر علم عربی که دارم از دبیرستان است!! به غیر از تعدادی خاصی از قواعد که در دبیرستان نبود و لغت که خب اصلا موضوعیت نداره. ولی من مقدار بیشتری از این عدم توفیق و تلف شدن عمر رو به گردن طرف دیگر معامله یعنی دانشگاه امام صادق و برنامه ریزان اون می دونم. من عشق عربی بودم. من در دبیرستان ام العربی بودم و در پیش دانشگاهی هنگامی که در اوج خر خونی ها ساعت 1 شب از خوندن فیزیک و دیفرانسیل خسته می شدم تازه شروع می کردم به تست عربی زدن و با اون کیف می کردم . سال اول دانشگاه در ترم اول هم واقعا با عشق پیش رفتم و نمره ام هم 19:5 شد که الان فکر می کنم کپ می کنم ولی هر چه در این نظام مسخره جلوتر رفتم از عربی زده تر شدم و فاصله گرفتم و به تبع اون نمره هم پایین اومد با این توضیح که نمره مهم نیست البته.
خلاصه
میخوام اون کسانی که برنامه ریزی هستند بدونند که من بابت این تعداد ساعت که در دستان اونها تلف شد ازشون بازخواست خواهم کرد. من اگه این مقدار ساعت رو می خوابیدم یا بازی کامپیوتری می کردم و یا در پارک پینگ پنگ بازی می کردم یا سینما می رفتم یا در فروشگاههای تهران قدم می زدم یا در فروشگاه جنس می فروختم یا حتی درسها و کتابهای دیگر می خوندم از خودم راضی تر بودم تا اینکه سر یه سری کلاسهای خشک و بی فایده نه تنها به عربی نزدیک نشم از عربی دور هم بشم!!!
اصلا نمی خواستم اینقدر بنویسم ولی خب شد دیگه.
ببخشید
ظاهرا مرگ آقای گرجی کافی نبوده و حتما باید حادثه دیگری رو شاهد باشیم شاید چیزهایی تغییر کنه!
بی امتحان مرا به غلامی قبول کن
خانوادههای داوطلبان ورود به دانشگاه وقتی بچههای دوره تابستانی عربی و زبان رو میبینند که خارجی صحبت میکنن، چه حالی میشن!
شاید توقع زیادی باشد که بخواهیم با مسئولین ارشد دانشگاه از طریق رایانامه(ایمیل) مکاتبه کنیم. یعنی نامه بدهیم و جواب بگیریم.
اما دیگر این نامه نگاری کتبی ساده که نباید زیاد، زیاده خواهی محسوب شود. تصمیم گرفته بودم نامه ای را به حاج آقا برسانم.صبح تلفنی با دفترشان صحبت کردم و مسئول دفتر گفتند نامه را بیاورید و به انتظامات دم در بدهید.
یک ربع به دو بود که رسیدم جلوی دانشگاه.گفتند تا ساعت 2 وقت ناهار و نماز است.در این مهمانسرا(همان کانکس دم در) منتظر باشید تا 2!
علتش را پرسیدم.گفتند برای اینکه بپرسیم نامه را تحویل بگیریم یا خیر! گفتم دانشجوی واحد خواهران هستم و هماهنگ کرده ام و خودشان گفته اند نامه را به شما بدهم ولی قبول نکردند؛ نه حرف مرا و نه دریافت نامه را.
عصبانی شده بودم از اینکه تا به حال زیاد اتفاق افتاده بود که برای دریافت پاسخ نامه معطل شویم ولی این دیگر نوبر بود!
گفتند ما هم ماموریم و معذور و اگر بگیریم مواخذه می شویم و...
خلاصه ساعت 2 شد که قاعدتا باید مسئول دفتر در دفترشان حضور می داشتند و بنده هم برای یک کار ضروری فقط ساعت 2تا 3 فرصت داشتم خودم را به حوالی میدان بهارستان برسانم.
ساعت 2 از مهمان سرا خارج شدم و به انتظامات مراجعه کردم تا هماهنگی کذایی صورت بگیرد. چند بار تماس گرفتند ولی مسئول دفتر محترم نبود که نبود!
از آنجا که انتظامات مسئولیت خطیر کنترل ورود خروج وسایل نقلیه را بر عهده داشت و مدام باید می رفتند در گردن این موتور سوارها کارت تردد می انداختند خودم از آن تلفن کنار دکه انتظامات مشغول تماس گرفتن با دفتر شدم.
آقا ساعت2 شد 2 و پنج دقیقه! ده دقیقه!ربع! و هی بوق و بوق تلفن! در نهایت 2:20 آمدند. دریغ از یک عذر خواهی بابت این همه تاخیر و هماهنگ نکردن و نرسیدن من به کار مهم دیگری که داشتم!
کاش یک کبوتر داشتم می دادم نامه را ببرد روی میز دفتر بگذارد!