سوالی که مهم است
- ۰ نظر
- ۲۳ آذر ۹۹ ، ۲۰:۴۵
این که ریاست دانشگاه با بسیج اختلاف داشته باشد یا نه مهم نیست
اینکه بسیج با ریاست دانشگاه تعامل می کند یا تقابل مهم نیست
مهم این است که اختلاق این دو با هم صحنه زشت دیشب را پدید آورد
مهم این است که بسیاری از شرکت کنندگان از بیرون از دانشگاه آمده بودند
مهم این است که آنها می توانستند به جای تلف شدن وقتشان به خاطر لغو شدن مراسم به مجلس روضه دیگری بروند و یا حتی در خانه شان بنشینند!!
مهم این است که یکی از آسان ترین راهها برای مخدوش شدن چهره آیت الله مهدوی این گونه تصمیمات است!
برای کسی که تا دانشگاه آمده تفاوتی ندارد که لج بازی بسیج باعث لغو مراسم شده است یا هر چیز دیگری
برای او این نکته مهم است که به صلاحدید ریاست دانشگاه مراسم اعلام شده نه یک هفته نه یک روز بلکه در آغاز مراسم لغو می شود!!
این نوشته از این آدرس برداشته شده است
مراسم برائت از مشرکین(!) در اردوی #راهیان_نور امسال:
اتوبوس شماره 2:
بر من و تو لعنت، بیشباد!
بر فارسیوان لعنت، بیشباد!
بر بیبیسیفارسی لعنت، بیشباد!
بر ویاوای لعنت، بیشباد!
بر هر چی رسانه خارجیه لعنت، بیشباد!
بر صدا و سیما صلوات!
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
بر کالای خارجی لعنت: http://darim2.mihanblog.com/post/68
مراسم برائت از مشرکین(!) در اردوی #راهیان_نور امسال:
بر سامسونگ لعنت، بیشباد!
بر سونی لعنت، بیشباد!
بر الجی لعنت، بیشباد!
بر پاناسونیک لعنت، بیشباد!
بر هر چی کالای خارجیه لعنت، بیشباد!
بر کالای ایرانی صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
مصاحبه نشریه پهپاد با حجت الاسلام و المسلمین میرلوحی مدیر کل روابط عمومی و بین الملل دانشگاه
پهپاد: در میان بچه ها شایعاتی درباره ی تبدیل قانون 16/3 غیبت ها به 16/1 رواج یافته، ممکنه درباره ی صحت و سقم این موضوع توضیحاتی بفرمائید؟
مسئله ی تبدیل 3/16به 16/1در هیئت رئیسه ی دانشگاه مطرح شده است؛ اما درباره ی اجرایی شدن آن هنوز تصمیم گیری قطعی نشده و فعلا دارند بررسی می کنند.قانونی که از اول دانشگاه بود، قانون16/1 بود. یعنی در حقیقت آن موقع 18/1 بود؛ چون هفته های درسی 18هفته ی کامل بود و حتی میان آن ها اگر تعطیلی دو سه روزه می خورد یا سه چهار روز تعطیل می شد یک هفته به 18هفته اضافه می شد. گاهی وقت ها مثلا در جبهه اتفاقی می افتاد، بچه ها نبودند یا حادثه ای، انفجاری، خبری، چیزی رخ می داد؛ کنار تاسوعا- عاشورا، دو سه روز تعطیل می شد و [به جای] آن هفته ای که تعطیل می شد، یک هفته اضافه میشد. علاوه بر اینکه یک هفته به خاطر امتحانات نیم ترم و دو هفته هم برای امتحانات آخر ترم اضافه میشد (یعنی سه هفته ی امتحانات جزو 18هفته نبود) .یعنی در حقیقت ما 21 هفته ی رسمی داشتیم که اگر یک هفته ای هم به تعطیلی می خورد، 22 هفته می شد. روز 31 تیر، دانشگاه تعطیل میشد و نیمه ی شهریور هم کلاس ها شروع میشد. ما کم تر از یک ماه و نیم، تعطیلات تابستانه داشتیم. اگر در این 22 هفته می خواستی یک ساعت هم نیایی و مرخصی بگیری، باید علتی می آوردی(آیین نامه هم داشت). یا عروسی خودت بود یا فوت اقوام دست اوّل.تا ظهر پنج شنبه هم باید این جا می بودی. یعنی ما کلاسمان ساعت 11 تمام میشد اما تا ساعت 12 حقّ خروج از دانشگاه را نداشتیم. هرچه هم می خواستی باید از بیرون برایت تهیه می کردند. این که بروی وسط خیابان، ساندویچ و میوه و این ها هم بخری، نبود. اصلا کسی حقّ خروج نداشت. حتی اگر شب می خواستی یک ساعت به مهمانی بروی، می گفتند برای چه می خواهی بروی؟ مثلا اگر عروسی برادر و خواهرت بود می توانستی بروی. حالا عروسی پسر عمویت چه ضرورتی دارد که دانشگاه امام صادق(علیه السلام) را در این شرایط(در این تهاجم فرهنگی، در این فشار دشمن، در این جنگ و مبارزه و ...)، رها کنی و بروی. این طوری بود دانشگاه.
دوم خرداد آمد به هم ریخت
دوم خرداد آمد به هم ریخت. مملکت را شلوغ کرد و دانشجوها را پررو کرد و گفت هرچه این ها بخواهند. آقای دکتر معین با معاونینش آمدند این جا گفتند دیگر آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت. این که بخواهید به دانشجو فشار بیاورید و این که بیرون نرو و این ها تمام شد؛ دانشجو آزاد است. قانون را شکستند و آن را تبدیل کردند به16/3 . یعنی سه هفته اش را جناب عالی می توانی[بدون هیچ دلیلی] نیایی. دیده ای؟ گاهی یک دانشجو می گوید هنوز یک هفته[از غیبت هایم] مانده؛ مثل این که ارث پدرش است؛ یک هفته مرخصیم دارد حرام می شود! این همه خرج می شود(سالی 30-20 میلیارد)، این همه اساتید می آیند. خیال می کند کارمند است که مرخصیش دارد می سوزد.
وضع فجیعی شده دانشگاه
خیلی واقعا وضع فجیعی شده دانشگاه. تازه حالا همه چیز را هم که ما درست نمی دانیم؛ اگر بدانیم هم همه را نمی گوییم. تازه همین مقدارش هم با وضع فجیعی دارد حضور و غیاب می شود. ما شنیده ایم گاهی کلاس های دوساعته را ده دقیقه می آیند و می روند. آدم های مؤمن و متدیّن حضور می زنند؛ یعنی به دروغ می گویند ما این دو ساعت را کلاس بودیم. سر کلاس ها به موبایل جواب می دهند. این برادران دردمند و دغدغه مند هم هیچ اعتراضی نمی کنند! خوب، دانشگاه هم به فکر این است که جلوی این اشکالات و فطور و سستی ها و نقص ها و بدی ها و مفاسد را بگیرد. دانشگاه چه کار کرد؟ گفتند یک ذره دور و بر کار را جمع کنیم. این از هم گسیختگی در کلاس ها و بلبشو و دیرآمدن و زود رفتن و این ها را جلویش را بگیرند. حالا دارند بحث می کنند که چه طور این 16/3 (که یک قانون بیخودی هم هست) را به همان 16/1 قبلی برگردانند و بعد هم جلوی این بلبشوی کلاس ها و به دروغ، حاضری زدن ها را بگیرند. ولی من امیدوارم قبل از این که برای این کار، قانون و شدت و حدت به خرج بدهند، دانشجوها خودشان یک فکری برای این کار بکنند که این کار نشود. بد است. جلوی این روند فاسد گرفته بشود.
- پهپاد: شاید توجیه بعضی کسانی که بعضی از کلاس ها را غیبت می کنند، نداشتن بار علمی زیادی برای آن ها باشد.
بله. من خودم هم همین اشکال را کردم. در عین حال که یک عده ای(برخلاف تعهدی که داده اند در دانشگاه، تمام وقت درس بخوانند) دنبال کارهای دیگری می روند و بخشی از آن ها تخلف است، بخشی هم این است که چرا دانشجو احساس می کند از بعضی کلاس ها استفاده ای نمی کند. یا اشکال به استاد است؛ یا به درس است؛ یا به محتواست؛ یا به کیفیت تدریس است. ما واقعا [باید] سراغ آن هم برویم. من این را قبول دارم. یعنی اگر استادی مثل بعضی از اساتید باشد که اگر دانشجو کلاسش را نرود، ضرر می کند و عقب می افتد، خودش می رود. ما کلاس هایی را دیده ایم که دانشجو قبل از استاد می آید، ضبط هم می کند، یک بار می خواند بعد یک بار پیاده می کند. خوب، این ها ارزش دارد دیگر. ما باید ببینیم چه شده است که این طوری است. مشکلات خودمان را حل کنیم. این را من قبول دارم.
پهپاد: اگر تبدیل 16/3 به 16/1 در هیئت رییسه ی دانشگاه تصویب شود، وزارت علوم ایراد نمی گیرد؟
نه؛ وزارت علوم ایراد نمی گیرد. این ها اختیارات مال خود دانشگاه است. یعنی وزارت علوم گفته که دانشجو بیاید الکی برای دیگری حضور بزند؟ وزارت علوم گفته دانشجو سر کلاس با موبایل صحبت کند؟ وزارت علوم گفته دانشجو وسط کلاس سه ربع برود بیرون کارهایش را انجام بدهد و بعد بیاید داخل کلاس؟ حالا وزارت علوم از هم پاشیده و مثل خیلی از جاهای دیگر دولت، حساب و کتاب ندارد ولی قانونش که این نیست. همچین چیزی بعید است. آن ها هم یک جو عقل دارند. واقعا این قدر این "منکر" (بی نظمی ها)، در دانشگاه ما "معروف" شده که الآن به قول شما، اصلا خیال می کنیم که وزارت علوم بیاید جلویش را بگیرد؛ در حالی که همچین چیزی نیست. این کار کاملا قانونی است. ما کوتاه آمدیم؛ ما به هر دلیلی آن قانون 16/1 را اجرا نکردیم؛ در حالی که ما باید قانون را اجرا کنیم. البته قبول دارم که ما باید به اصلاح وضع بعضی از کلاس ها، تدریس، کیفیت و این ها هم برسیم
منبع:نشریه پهپاد
زبان قلمم را باز کرد این مطلب «چشم هایت را ببند آقای ب»
مشکل از آقای ب نیست.مشکل از شخص «ج» است که دلش را به چند دانشجوی دکتری و المپیادی و کارمند وزارت خانه شده، خوش کرده است و این دل خوش کردن را به دیگران می آموزد.مشکل این است که برای ما چیزهایی را ارزش کرده اند که ارزش ندارد یا آنقدرها که می گویند ارزشمند نیست.اصلا ارزشیابی اینجا از بیخ مشکل دارد.شخص ج فکر می کند دانشگاه موفق است چون فارغ التحصیلانش در فلان وزارت خانه ها،جایگاه مهمی دارند.اولا این که این افراد چند درصد فارغ التحصیلان هستند؟ثانیا سهم دانشگاه در کسب جایگاهشان چقدر بوده؟ثالثا این افراد در این جایگاه ها چقدر مفید و موثرند؟
مثلا اگر ملاک موفقیت دانشگاه مقام سیاسی ساختن باشد که دانشگاه علم و صنعت که فارغ التحصیلش رئیس جمهور شده بهتر از دانشگاه ماست که وزیر دارد یا چه و چه!
اگر ملاک این است که فارغ التحصیلان در وزارت خانه هستند خب در هر وزارت خانه عریض و طویلی بجز چند فارغ التحصیل امام صادق قطعا صدها نفر از دانشگاه های دیگر هم مشغول به فعالیتند!
از این دانشگاه، توقع چیز دیگر و فراتر از این بود!!شاید علت اینکه ما در" ارزش" یابی مان از خودمان همیشه دچار خرسندی میشویم این است که هدف هایی که بر مبنای آن" ارزش" یابی انجام میشود ،دقیق و صحیح تعریف نشده اند.
«اصطلاح ارزشیابی (یا ارزیابی) به طور ساده, به تعیین ارزش برای هرچیزی یا داوری ارزشی کردن گفته میشود. با این حال تعریف جامعتری از ارزشیابی به شرح زیر میتوان به دشت داد: ارزشیابی به یک فرایند نظامدار برای جمعآوری, تحلیل و تفسیر اطلاعات گفته میشود به این منظور تعیین شود آیا هدفهای مورد نظر تحقیق یافتهاند یا در حال تحقق یافتن هستند و یه چه میزانی» (سیف, 1383؛ به نقل از گی, 1991)
البته نباید از نظر دور داشت که در ارزش یابی رفتار ورودی هم باید لحاظ شود.اینکه آقای دال که ظاهرش مذهبی است با خصوصیاتی به دانشگاه می آید و همانگونه می رود،معرف دانشگاه اسلامی نیست.دانشگاه اسلامی دانشگاهی است که آقای ب را از خریدن موبایل 3 میلیون تومانی منصرف کند و خانم ه را از خریدن روسری و مانتوی چند ده هزار تومنی!
این یادداشت چشم هایت را ببند باید چشم های خیلی از مسئولین را باز کند که در این چندسالی که برای زمان صدها دانشجو برنامه می ریزند چطور برنامه بریزند؟
اغلب ما، ماهی های شهید مطهری را خورده ایم و چاق شده ایم و ماهی گیر نشده ایم!دین دان شده ایم و دین مدار نشده ایم.فقه دان شده ایم و فقیه نشده ایم!
و چشم های ما دانشجویان را باز کند که کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیته
سه سالی هست به دانشگاه اومدم.از اون اول همین گوشی موبایل رو دستش دیدم.برای گوش دادن یک صوت درسی مجبوره به این و اون رو بندازه تا شاید لپ تاب یا موبایلشون رو بهش بدن!
آقای الف چند وقتی میشد می خواست ی گوشی جدید بخره!و البته ی لب تاب.اما نخرید.چون 500 هزار تومن پول برای خرید مینی لب تاب واسش زیاد بود
آقای ب رو هم سه سالی ست که میشناسم البته بیش تر از آقای الف مدام از گرونی،اقتصاد خراب،رئیس جمهور بد و...صحبت می کرد.از گرونی ماشین از گرونی موبایل و از گرونی لب تاب با آب وتاب صحبت می کرد!با صورتی برافروخته
آقای ب در حالی که آقای الف دوستش پولی برای خریدن مینی لب تاب نداشت ی گوشی خرید!500هزار تومن؟نه ی گوشی 3میلیون تومنی!
آقای ب عذاب وجدان گرفته است،آقای الف اما با عذاب وجدان او قادر به خرید موبایل نیست!
من و آقای الف و آقای ب اما هر سه وقتی از دانشگاه بیرون می رویم با دخترکی که برای مردم می رقصد،می رقصد تا اندکی کمکش کنند بر خورد می کنیم!و شکایت می کنیم از فقر،از وضع بد اقتصاد...
(دیدن برخی چیزها در دانشگاه روح و روان آدم رو به هم می ریزه.)
برای آنانکه میخواهند « خوک های» اورول باشند نه « شیفتگان خدمت» بهشتی
ما شیفتگان خدمتیم نه نه تشنگان قدرت. شهید بهشتی
1- به همراه دانشجویان به صف نماز میآید. نه تنها به نماز میآید بلکه برای اوج یافتن ثوابش پشت سر امام جماعت یادم هست که میایستاد. آری، پشت سر امام جماعت درسش را می خواند، سخنرانی های آقای «صمدی آملی» را گوش میداد. آن یکی سخنرانیها و آثار آقای «حسنزادهآملی» را هم گوش میداد. یکی دیگر بود که مکرر به سخنان رهبر انقلاب ارجاع میداد. فقط من بودم که طی این چند سال بعد از ماجراهایی چندان مایل به حضور در نماز جماعت نبودم. شبهه ضدیت با انقلاب و همراهی با معاندین انقلاب در موردم میرفت. اما این چند نفری که ذکر کردم، تماموکمال برای رهبری و اسلام و فقه و تشیع سینهچاک بودند و اگر حرف روشنفکری از من میفهمیدند به روی خود نمیآوردند که تو دیگر از مرز اسلام خارج شدهای و نزدیک است که به اسفلالسافلین بپیوندی.
2- چه نمازهایی! چه دعاهایی! چه ذکر مصیبت هایی! اما من همچنان در حال مخالفت با اصول باقی ماندهام.
3- از زمان ورود احمدینژاد به دولت، شاهد افزایش بیمهابای دانشجویان در دانشگاهها و کاهش کیفیت آموزش عالی بودیم. هر روز دانشجویان رشتههای علوم انسانی ضعیفتر از دیروز، زیرا این رشتهها به مثابه مغازه های خواروبار فروشی بهحساب آمدهاند. آری خواروبار فروشی و نه محل تولید نظریههای تمدن ساز. منتها در درگیری میان دانشگاه دولتی و آزاد هنوز یک نیمه آبرویی برای مقطع دکترا باقی مانده بود.
4- همچنان دانشجویان به صفوف نماز میآمدند. من متأسفانه از سر انحراف و نه چیز دیگری، حاضر به حضور در اغلب صفوف جماعت مسجد دانشگاه نبوده و نیستم. اما این دوستان برخیشان- به حد بسیار زیاد - در حال هجوم به صفوف پیشین نماز جماعت اند. چه ذکرهایی! چه دلدادگیهایی!
" شاهد سجده طولانی یکی از دانشجویان در مسجد هستم. چه سجده خالصانه ای."
5- امام خمینی پس از امضای قطعنامه 598(که برایش جام زهر بود؛ راستی چرا؟) خطاب به سرداران جنگ حق علیه باطل: جهاد اصغر تمام شد و جهاد اکبر شروع شد.
"دانشجویان دعای قرآن به سر را در مسجد دانشگاه پی گرفتهاند."
6- چی، چی شد. امام اگر این خمپارهها و ترکشها و بمبهای شیمیایی جهاد اکبر نبود پس جهاد اکبر چیه؟ شاید امام حالش خوب نیست. دارد چه می گوید؟
"صفوف مسجد صدای بچه های دانشگاه را به اوج می برد."
7- فضای اول انقلاب بود و روحیه انقلابی مردم جریان داشت. یک سخنران که آن زمان فحشهای متعددی به او می دادند به نام « بهشتی» گفت: « ما شیفتگان خدمتیم نه تشنگان قدرت». جوانان انقلابی امثال من: این که معلوم است آقای بهشتی! ما فقط برای خدمت آمدهایم نه برای پول و امتیاز و وجهه و نه هیچ چیز دیگر.
"هنوز صف های جماعت مسجد مرتب و برقرار بود."
8- یکی از دانشجویان سابقاً بسیجی که ضد بسیج شده بود، در اواخر سال 90 در حال کنایه زدن به بسیج بود.« شنیدم که بچه های بسیج میخواهند بورس خارج بگیرند و تبدیل به داخل کنند و دکترا را با رانت بسیج بگیرند!»
" بچه ها بعد از نماز ظهر قرآن میخواندند. این آیه آمد: أتامرون الناس بالبر و تنسون انفسکم؟ "
9- قلعه حیوانات که با شعار برابری انقلاب کرده بود توسط خوکها مدیریت میشد. کمکم خوکها برای خود یک کاست به راه انداختند. مرغ، اردک، اسب، الاغ و همه حیوانات در حال کار کردن بودند اما خوکها در حال "احساس" مدیریت بودند. کمکم عکس خوکها در دیوارهای مزرعه نصب شد و با کراوات و پیک شراب. با توسعه یافتن و به ثمر نشستن تلاشهای حیوانات مزرعه، خوکها دیدند که مدیریت اینهاست که مزرعه را به اینجا رسیده پس باید جایگاه خود را مشخص کنند. این جمله را در یک سرلوحه نگاشتند: « همه حیوانات با هم برابرند اما برخی از بقیه برابرترند»!!
" بعضی از دانشجویان پس از صرف نماز در حال عبور از کنار شهدا و حرکت به سوی غذا خوری برای صرف ناهار هستند."
10- وزارت علوم از سال 89 شروع به گشودن دروازه مقطع دکترا کرده بود. سال 90 مشخص شد که کار به فضاحت رفته و عده ای از دانشجویان با اخلاص دانشگاه امام صادق علیهالسلام با حجب و حیای کامل، زحمت کشیده و به کلاس های دکترا با بورس مکفی رفته اند. بعضاً سواد صحبت کردن سر کلاس را هم نداشتند. سر کلاس دکترا دانشجویان دیگر به اینها میخندیدند. پس از این همه فضاحت باز هم قرار شد وزارت علوم برای بورس سال 91 مصاحبه بگیرد که در این راستا دانشجویان دانشگاه امام صادق علیهالسلام از خیلی ها باز هم پیشی گرفتند و ثبت نام کردند.
"دانشجویان با تواضعی خاص از مسجد بیرون آمده مشغول صرف ناهار شدهاند."
11- شهید بهشتی همچنان سخنرانی میکرد و از آفات انقلابیون میگفت. شهید همت سخنرانی کرد، امام سخنرانی میکرد و بر خدمت برای پابرهنگان، پافشاری میکرد. دانشجویان خط امام از دیوارهای سفارت آمریکا بالا میرفتند.
اسامی بورس دکترای خارج آمد منتها به صورت دروازههای باز و بورس تبدیل به داخل شده! امام صادقیها انواع و اقسامشان در این نامنویسی پذیرفته شده بودند. اکثر افرادی که در آزمون سراسری دکترا حتی دعوت به مصاحبه نشده بودند، توانستند در این دروازه وزارت علوم وارد شوند.
" صدای دانشجویان که در حال صرف نهار بودند - نه نماز- به اوج می رفت و دیگر هیچ صدای راز و نیازی به آسمان نمی رفت."
12- آری جهاد اکبر بورس دکترا بود، آری جهاد اکبر برخی امتیازهایی بود که پس از جنگ به رزمنده ها بیش از حد نیاز می دادند، وام هایی که به برخی علل نامعلوم میدادند، به ریشهایی میدادند که از پیچ و خم گزینش دانشگاه امام صادق علیهالسلام عبور کرده بود. آری بورس دکترای بیحساب از خمپارههای عراقی بیشتر منهدم میکرد یکی جسم را اما دیگری روح را.
این مطلب در شماره اخیر مجله «حیات خلوت» نشریه بسیج دانشجویی دانشگاه امام صادق علیهالسلام منتشر شده است.